سخنرانى جلیل ضیاءپور، با عنوان «نفوذ بعد چهارم (زمان نسبى) یا (نقاشى چهارم بعدى) در نقاشی، کاخ هنر، آذرماه ۱۳۲۹
مىدانیم که در فن بیان، هر مقصود داراى محتوایى است که در قالب الفاظ خاصى باید ریخته شود تا منظور به خوبى روشن گردد. در نقاشى هم، این کار صدق مىکند. براى احساس خاص، قالبى وراى قالب معمولى لازم است. از اینرو، به دنبال هر مکتب بر حسب نیاز، قالبى دیگر به میان مىآید. چنان که به دنبال کوبیسم ساده، «کوبیسم آبستره» Cubisme Abstrait (ابهامى – ایمایى) یا به دنبال امپرسیونیسم ساده، شیوههاى «پوانتیلیسم» Pointilisme و فوویسم، و به دنبال کوبیسم، شیوه کوبیسم آبستره در بُعد چهارم، پیش آمد و این مطلب را که چرا سه چشم در حالات مختلف یا چندبینى به وضع غریب در یک قیافه، نقاشى مىشوند به وسیله طرحهایى چند در این سخنرانى توضیح مىدهم.
براى پى بردن به چگونگى سیر تدریجى اندیشه هنرى، در استفاده از زمان نسبى (یا بعد چهارم) و نحوه نفوذ آن در نقاشى، آشنایى با مطلبى که فشرده ذکر مىکنم واجب است:
الف- نیاز، فشار خود را به طور دائم و لحظهاى به صورت نارس یا نورس، روى ذهن مردم حساستر وارد مىکند و در حالت رسوخ و گسترش، متظاهر مىشود و در اینحالت، تنها افراد حساستر به وجود آنها (که در حال بروزند) زودتر از دیگران پى مىبرند و در صدد عکسالعمل برمىآیند.
آنگاه که بر آوردن نیازها به آسانى میسر نباشد و محرومیتهاى مستمر، فشار وارد بیاورند، عکسالعملها آغاز مىشوند و بدیهى است که این عکسالعملها، جریان عادى ندارند.
آنگاه که نیازها به آسانى برآورده مىشوند، عمل و عکسالعملها جریان عادى دارند. نمایش نارس یا نورس این نیازهاى تقریباً کمونى و عمیق (چه به صورت عادى و چه عکسالعمل) در هر حال به وسیله افراد احساسى (که احیاناً هنرمند هم باشند) صورت مىگیرد و این افراد هم از لحاظ حساسیت و سرعت انتقال ذهنى با هم اختلاف سطح دارند. (چه بسا هنرمندان که نسبت به هنرمندان دیگر، رسائى ذهن و پیشبینى و پیشرسى دقیقترى دارند و ذهنشان نیازمندیهاى در حال بروز را هر چند که احساس و استنباط آنها پیچیده باشد زودتر از دیگران استنباط مىکنند.
ب- عکسالعملها در همه شئون زندگى آدمى (به ویژه در هنر) موهبت بزرگى هستند. گو این که، این کار با ریشه کن کردنها و برانداختنها همراه است ولى نفعى مهم هم در بردارند. عادت که خود مزاحم بزرگ پیشرفت است و مردم هم بیشتر اوقات روى همین عادت، وادار مىشوند تا از این میل و نفع خصوصى (غالباً به نام نفع عمومى – سنتى) پشتیبانى و حفاظت به عمل آوردند.
حفاظت عادات چون به منزله پیروى از اصول و فروع کهنهها است (و خود در اصل کهنهپرستى و عدم توجه به نیازمندیهاى لازم است) از اینرو، چنین بىتوجهىهایى نسبت به زمان حاضر و توجه تام داشتن به گذشته، افراد حساستر را وامىدارد تا به عادت یافتن توجه نکنند و به زمان حال گرایش و توجه داشته باشند و این خود زمینه مبارزه بین گذشته و حال (یا کهنهپرستى و نوخواهى) است و توجه به زمان حال را دامن مىزند.
عکسالعملها ایجاد نمىشوند مگر به سبب وجود تعصّبات در حفاظت اصول و فروع اعمال یک دوره به حال خود.
ج- از میان همه افراد، گروهى روى هنر کار مىکنند. آثار زیبا و نازیبا (موافق با ذوق شخصى و مطابق با نیازهاى عمومى – برحسب نظر اکثریت یا اقلیت) به وجود مىآورند و به هنر اجتماعى یا انفرادى و انتزاعى معتقد مىشوند.
نظریات اقلیت و اکثریت درباره زیبایى، روى عادت و علایق و خاطرات و آگاهىهایشان به وجود مىآید. از اینرو زیبایى شناسى به وسیله دسته یا دستههایى معین از جامعه، زمینهسازى و رهبرى مىشود و اظهار نظر اشخاص در مورد زیبایى که برحسب فلان قاعده باید چنین و چنان باشد یا نباشد، از همین اختلاف یا توافق نظر آنان به دست مىآید و همه نوشتههاى مربوط به زیبایى هم از اینجا (یا از مطلق) سرچشمه مىگیرد.
هنرمندان، علایق، عادات و خاطرات جامعه را به علت تأثیرات متقابل در زندگى اجتماعى در خودشان ذخیره دارند و آنها را به وجهى لازم تنظیم و تصویر مىکنند و هرگاه افراد، آنها را استنباط کنند از آن لذت مىبرند و آنها را زیبا مىنامند. پس در حقیقت، زیبایى لازم را هنرمندان از راه ترکیب مجدد از طبیعت عادى به وجود مىآورند که همان آفرینش هنرى است. زیرا معنى آفرینش هنرى این است که شکلهاى منتخب موضوعات خاص به وسیله هنرمند از راه ترکیب ماهرانه بهوجود آید و این وقت است که آفرینش و زیبایى هنرى با دست انسان به وجود مىآید.
د- هر اثر هنرى، آن گاه جالب است که بیننده یا شنونده با فرهنگتر، در برابر چیزى که اسباب کنجکاوى باشد قرار بگیرد و فکر و نظرش قابلیت احساس و درک آن اثر را داشته باشد (در این هنگام است که مجذوب فهمیدن یا حس کردن آن اثر مىشود). شک نیست که در حین کنجکاوى، در هر یافته یا یافتنى، احساس لذت مىکند. وقتى به جایى رسید که غالب قسمتهاى فهمیدنى را احساس کرد، در این هنگام لذت دریافتها بیشتر مىشوند. این لذتهاى یافته از روى کنجکاوى، هر چند نسبت به لذتهاى بىزحمت یافته دوامش بیشتر است ولى شک نیست که دوام خود آن در برابر لذتهاى نایافته یا لذتهایى که در شرف به دست آمدنند، ارزش کمترى دارند. همچنین زیبایى پر ارزشتر در آن اثرى وجود دارد که از حیطه کنجکاوى، نظر و فکر، به دور باشد و فقط در مرحله احساس به دست آیند.
ذ- هر کس زیبایى را در هر سنى و هر گونه که تعریف کند درست تعریف کرده است و تعاریف کارشناسان و ناقدان (چه آنان که جانب نظریات اقلیت یا اکثریت را دارند) هم متناسب با اندیشهشان درست است. زیرا محال است تا فردى سلیقهاش به مرور پرورش نیابد و زیبایىهاى مختلف را نشناسد و نسنجد و تشخیص ندهد و مغز خود را همراه با نیازمندیهاى لازم زمان هنرى همراه نکند، بتواند در زیر بار تحمیلات، زیبایىهاى تازه را تشخیص بدهد. بنابراین بحثها در این موارد متناسب با میزان پرورش هنرى و آگاهى اشخاص است و به نظر من هر کس هر چه بگوید (بدون انتظار داشتن از او) به نسبت آشنایى خود درست مىگوید. باید دانست که زیبایى مطلق نه تنها در اصل بىمعنى است، که تعاریف مختلف درباره آن نیز بىمعنى است. زیرا سطح زیبایى شناسایى هر کس (در مطلق و نسبت) متناسب با فرهنگ و دانش آن کس است. زیبایى نسبى حتى نمىتواند وثیقهاى براى سنجش قطعى خوشآیندى اقلیت یا اکثریت باشد.
و- شناخت چگونه به نمایش گذاردن مطالب از لحاظ زمان هنرى مهم است. هر مطلبى زمان خاص خود را دارد و هر زمانى قالب ویژهاى براى بیان خود دارد. هنرمندان با دانش، به این اصل اداى سخن، آشنایى کافى دارند. زندگانى امروز با وضع کنونى ایجاب کرده است که با قالبى مناسب بیان شود. که اگر طریق زندگانى آن درست یا نادرست است، خواه ناخواه داخل آنیم و آثارى از آن داریم. پس باید قالب گفتارش را بشناسیم (و اصولاً قالب گفتار هر گونه زندگى را باید شناخت تا بتوانیم واقعیتهاى لازم هر دوره را با آن قالبها بسازیم و القاء مقصود کنیم).
اینک با آگاهى به این چند نکته، بر مىگردیم به موضوع سخن امروز، «بعد چهارم و چگونگى نفوذ آن در نقاشى معاصر»:
امروزه ظاهراً افکار صاحبان ذوق و افراد کنجکاو، متوجه نقشهاى به اصطلاح عجیب و غریبى شده و در مورد آنها به تمسخر و کنایه یا زهرخندها به داورى و عکسالعملهاى در خور خود پرداختهاند. پیدایش این شکلها بىعلت نیست و خود راهى علمى دارد.
پس از آنکه تأثیر و دخالت زمان نسبى در امور کلى روشن و به یک واقعیت تبدیل شد و مدخلیت یافت، نقاشان اندیشمند و علاقمند به دانش روز وادار شدند که زمان نسبى را به کار گیرند و از راه ایجاد تحرک در ذهن، به تصاویر بىحرکت جان بخشند و هم مرور زمان را به تصویر بکشند.
اثبات وجود زمان نسبى از راه علمى، به وسیله حرکت مقدور است. یعنى در فاصله میان دو نقطه به هر اندازه حرکت کنید، به همان اندازه زمان، در راه پیموده یا پیمودنى مستتر و محسوس است و هر مقدار زمان، به وسیله حرکت ظاهراً محسوس مىشود (اگر در میان دو نقطه حرکتى انجام نشود، باز فاصله میان همان دو نقطه دیگر، بىنهایت زمان تا مشمول خواهد بود). منتها چون همیشه به تجربیات بیش از ذهنیات توجه مىشود، از این رو تنها به زمانهایى که به وسیلهاى قابل احساس و ادراک باشند توجه مىشود. بنابراین تنها عامل احساس زمان، نمایش حرکت است. این حرکت چه ذهنى باشد و چه عینى در همه حال زمان به وسیله حرکت محسوستر است. در ضمن براى زندگى نیز چنین تعبیرى هست «زندگى یعنى حرکت».
دخول زمان در نقاشى از این جهت مورد پیدا کرد که این زندگى یا حرکت نشان داده شود و براى نشان دادن آن ممکن است دو یا چند نقطه را در نظر گرفت. فاصله میان این نقاط چنانکه گفتیم عملاً حرکت است. زیرا به محض این که چشم یا خیال از نقطهاى کنده شود و به نقاط دیگرى متوجه شود، در این صورت حرکت یا زمان قابل احساس، عملاً در فکر ایجاد مىشود. حال به جاى دو یا چند نقطه مىشود دو یا چند شکل را از جهات مختلفش از یک موجود مثل انسان به تصویر کشید.
چهرهاى را روى محور X_Y از روبرو طرح مىکنیم. نیمرخ و سه رخ همین صورت را نیز (به طوری که به صورت روبرو منطبق باشند، مىسازیم (شکل ۱) این نقش که شامل سه وضعیت مختلف چهرهاى از روبرو، نیمرخ و سه رخ منطبق بر هم (بر روى یک محور) است، در شرایط فوق که بیننده در آن متوجه سه وضعیت آن مىشود، حرکتى را نیز که از راه دید از یک سو به سوى دیگر چهرهها در ذهن ایجاد مىکنند، بیننده مىپذیرد (البته دیدن سه رخ و پس از آن روبرو یا نیمرخ یک چهره به توالى هم، سبب مىشود که مخیله انگیخته شود و ذهن، حرکت چهره را به تسلسل از وضعیت سه رخ به روبرو و نیمرخ، بىاختیار بپذیرد). یعنى فقط امر تلفیق وضعیتهاى مختلف چهره با هم در حول محور، ذهن را در قبول یک حرکت دورانى در میدان سه رخ تا نیمرخ بر چهره روبرو، بىاختیار مىکند.
چون وضعیت سه چهره در حال انطباق، خطوط فراوان بر روی هم و ترکیبهاى در هم پیچیدهاى دارد، از اینرو نقاش، براساس فّن ترکیببندى، خطوط فراوان غیر لازم را جرح و تعدیل و یا کلاً حذف مىکند و روی هم از وضعیتهاى متمایز و مناسب چهرهها بر حول محور، به چیزى مناسب اکتفا مىکند و از مجموعه این برگزیدهها ترکیب بایستهاى (نظیر شکل ۲) به وجود مىآورد.
این کار به همین جا ختم نمىشود. زیرا حرکات چهره یک فرد در حرکات عادى، فقط بر روى یک محور انجام نمىشود، بلکه غالباً بر روى محورهاى زیادى بر روى گردن و اندام انجام مىگیرد و در این وضعیت، تلاقى اوضاع چهره در محورها با زوایاى مختلف، انبوهى از چهرهها را بر روى هم (نظیر شکل ۳) سبب مىشود.
چون این تراکم خطوط در چهرهها روى چند محور است نقاش کاربرد سلیقه ترکیببندى مناسب و ساده کردن را مصلحت مىداند. پس وجه مشخص هر وضعیتى از چهره را نگاه مىدارد و بقیه را جرح و تعدیل و حذف مىکند (نظیر شکل ۴) و ساده شده چهره متحرک به حول و محور با زوایاى مختلف را به وجود مىآورد.
البته تجسم حرکت عینى و ذهنى، در وضعیت مختلف چنین چهرههایى که روى هم رفته ترکیب خلاصهاى از وضع یک چهره است، راى بیننده بسیار مشکل است و مىباید داراى سرعت انتقال ذهنى کافى و مناسبى بود، تا بتوان حرکات اعضاى مختلف یک چهره را (که روى محورها با زوایاى مختلف در فضا رسم مىشوند) تشخیص داد. نیر باید توجه داشت که بیننده امروزى مىباید در آثار هنرى، مقاصد را همیشه به صورت خلاصه و جامع جستجو کند. زیرا علاوه بر این که زندگانى امروز چنین اقتضاء مىکند اطاله کلام و مضمون نیز (خلاصه اگر از بدیهیات باشد) آن هم روى صفحه نقاشى خستگىآور و ضایع کننده لطف و هدف هنر است. همچنین بیننده هنر باید خود را بپرورد و طورى سریع الانتقال و همراه با پیشرفت باشد که بتواند با زوایاى در حال حرکت هر عضو و شکلى، آشنایى کافى پیدا کند و همچنین خلاصه آنها را در ترکیبات هنرى دریابد و محور و جهت آنها را تشخیص بدهد و بداند که مثلاً چشم سه رخ از آن چهره سه رخ است. یا چشم از روبرو و نیمرخ، از آن چهره روبرو یا نیمرخ است.
باید دانست که توفیق در استفاده از زمان نسبى (بعد چهارم) در نقاشى، قدم بزرگى در پیشرفت هنر نقاشى بوده است. زیرا بر خلاف سابق که چهرهها فقط در یک سطح بدون تحرک و بدون بیدارى ذهن کشیده مىشدند، با دخالت زمان نسبى، آزادى قلم در اجراى حرکات اغرقآمیز و نزدیک شدن به طرحهاى چند جانبه در «اکسپرسیونیسم» Expressionisme (عرضه حالت: که خود سبب ساز تحرک بیشتر و انگیختن خیال در راه دریافت مضمون و مفهوم است) پیش آمد.
این توضیح مختصر براى آشناکردن شما خانمها و آقایان در مورد نحوه کار روى تصاویر به ظاهر عجیب و غریب بود که چگونه بر اثر عدم آشنایى، این شیوه براى کسانى صورت انتزاعى داشت و ابهامآمیز و مسخره مىنمود.
حال اگر از من بپرسند: این اختلاط چندین چشم و گوش و بینى، به فرض این که روى قواعد علمى و فنى ساخته مىشود، براى این باشد که از این راه تحرک در آن گنجانیده شود تا تعبیر زندگى و تحرک به بهترین وجهى شده باشد، آیا چنین امرى را که فقط جنبه تجسس هنرى دارد باید به عنوان یک اثر هنرى پذیرفت؟ پاسخ من این است که آرى در آن صورت هم بدون شک باید آن را به عنوان یک اثر هنرى (حتى زیبا) پذیرفت.

اشکال توضیحی در متن موجود نیست چرا!
با سلام به آقای ضیاپور.
در مورد ابعاد می خوام یه خورده توضیح به دم، شاید اینی که می گم بدونید شاید ندونید.
یه شی یه بعدی ما فقط خط، نیم خط و … رو داریم. برای این که این شی ما دو بعدی بشه ماباید بش عرض اضافه کنیم. شی دو بعدی مثل مربع، لوزی و… .شاید بگید این که شد چهار بعد ولی نه .شی دو بعدی طول و عرض داره حال چه دوتا مثل مربع چع یه شکل پنج ضلعی.
برای ایجاد شکل سه بعدی باید به مربعمون ارتفاع اضافه کنیم که شکلمون بشه مکعب مربع.
دایره طول و عرض نداره ولی شعاع*شعاع*۳.۱۴ داره که یه شکل دو بعدی به وجود بیاره.
و یا مثلث طول و عرض نداره ولی مجموع سه ضلع داره که شکل مثلث دو بعدی به وجود باد.
حالا دنیای خودمون رو حساب می کنیم:
تو دنیایی که ما هستیم همه چیز سه بعدی غیر از چندتا چیز انگشت شمار مثل سایه انسان یا هر شی دیگه.
برای برسی این بعد باید توجه داشت که صدا ،نور، رنگ و غیره مختص بعد سومه.
باید دید چه چیز هست که توی دنیای ما اگر بشه ازش استفده کرد می تونه بعد چهارمو به وجود بیاره؛ خوب اون فقط زمانه
می شه گفت که بعد چهارم کنترل زمان که این کنترل خیلی چیزه خوب در عین حال بدی هم هست.
با زمان میشه سرعت طبیعی طی زمان(طول زمان) که به ازای هر ۱ ثانیه ۱ ثانیه باشه رو عوض کرد مثل بالا بردن سرعت زمان یا کاهش سرعت زمان یا نگه داشتنه سرعت زمان و … .
حالا به بین اگه کسی این کارها رو بتونه انجام بده چی می شه.
با تشکر محمد.ط
be nazar man bod 4 tojih konandeye shekaf hay xali tuye nazariyehaye atomiye
از نظر بنده متن شما از ریشه غلط است.طبق قوانین فیزیک بعد چهارم به معنی زمان است در حالی که طراحی شما حتی بعد سوم (ارتفاع)را ندارد پس میتوان نتیجه گرفت که شکل شما دو بعدی است نه چهار بعدی.
لطفا اصلاح نمایید