مقاله جلیل ضیاءپور، با عنوان «بزرگداشت استاد على محمد حيدريان، نقاش معروف در دانشگاه تهران»، روزنامه اطلاعات، پنجم دیماه 1356
روزنامه اطلاعات نوشت:
جليل ضياءپور گفت: «با حيدريان، يك بار ديگر طبيعت را (به ديگر گونه) شناختيم». بزرگداشت استاد حيدريان تجليل از يك استاد با فرهنگ دانشگاه است و سپاسداشت مردى هنرور كه عمر خود را در راه هنر و فرهنگ ايران سپرى كرده است. ضياءپور كه خود شاگرد استاد حيدريان است در سخنان خويش از خصوصيات اخلاقى و ويژگیهاى آثار استاد خويش به دقت سخن گفته است:
استاد علی محمد حيدريان كه عمرشان دراز باد، اينك در هشتاد و يكمين سال عمر خود مىباشند. اينجانب، از زمانى كه دانشكدهی هنرهاى زيباى دانشگاه با نام هنركده در مدرسهی مروى تأسيس شد، محضر استاد را دريافتم. وجودى را مىديدم با هيئتى رسا، با پوشاكى مرتب، چهرهاى موقر و جدى.
تشنهی هر كلمهاى بوديم كه بر آگاهى ما بيفزايد و ما را در پيشبرد كارمان يارى دهد. طى چند سالى كه در محضرشان (چه در مدرسهی مروى و چه در دانشگاه) بودم، در يافتم كه مىكوشند تا ديد ما را نسبت به طبيعت كه خود ايشان مجذوب آن بودند مأنوس كنند. از محتواى كلام ايشان معلوم مىشد كه از همان زمان نوجوانى، در جمع كم سالترين شاگردان معدود كمالالملك بوده و به نقاشى مىپرداختهاند، و از همان زمان نيز، برداشت و ديدى وراى ديد مردم زمانه نسبت به جهان زندگى و طبيعت داشتهاند و عالمى را جز اين عوالم كه با آن آشنایى داريم سير مىكردهاند. گویى ايشان متعلق به جهانى ديگر و به دور از اين دنياى وانفسا بوده و هستند. ايشان، در ضمن سخنگویى در نهايت قدرت روحى و تسلط بر نفس، مىنمودند كه از اين گيرودار زندگى انسانهاى قابل ترحم، در رنجند.
تا پيش از تأسيس هنركده و انتقال به آنجا، ايشان از استادان مغتنم مدرسهی كمالالملك بودهاند. بعداً نيز كه در هنركده و سپس در دانشكده به هدايت هنرجويان پرداختند با «عشقى تمام، هر روز موعود را صبح زود به مانند يك مرد خدا و مأمور هدايت (در همه فصلى و بىتوجه به باد و باران و سن و اقتضا) از خيابان فرهنگ (در اميريه) پياده تا دانشگاه راه مىسپردند و چون به كارگاه وارد مىشدند با نگاه منتظر هنرجويان كه دانسته و ندانسته به راهنماى با صفاى خود در دل نماز مىبردند، روبرو مىشدند و با لبخندى كه از صفاى درون ايشان حكايت داشت، هر يك را نجيبانه مىنواختند و با شورى آنچه را كه طى ساليان دراز و با رنج زياد اندوخته بودند مخلصانه به عنوان رهنمود، عرضه مىداشتند.
قابل درك بود كه خود ايشان در توجه به طبيعت، ديدى بىنظير دارند و كمترين پرده اختلاف رنگ را مىشناسند و تركيب رنگى آنها را مىدانند. بىهيچ زحمتى، رنگ مركب طبيعت را تجزيه مىكردند و عيناً تركيب مىنمودند و معتقد بودند كه «اگر ديد هنرمند تربيت بشود همهی تناسبات كارش هم درست خواهد شد. ولى اين كار، عشق مىخواهد و هنرمند بايد عاشق كارش باشد و در راه هنر، صفاى باطن و عشق را منشاء پيشرفت قرار دهد» و خود ايشان به طبيعت با نظر مشتاق مىنگريستند و هزار و يك راز و رمز در آن مىديدند و مىجستند، و نمودهاى خارجى طبيعت با آن كه درى به عالمى ديگر بودند در نظر ايشان سطحى مىنمودند. از اينرو، جستههاى ايشان، اثرشان را دلانگيزتر، رنگينتر و گيراتر جلوهگر مىساختند. در نظر ايشان بد وجود نداشت. اين بشر بود كه بد مىديد.
استاد، هر يك از آثارش را با نهايت دقت و صميميت و حوصله و ظرافت و از روى امانت و قداست تهيه مىكردند. آنگاه كه موافق سليقهی شخصى در طبيعت دست مىبردند و چيزى را بنا به خواستهی خود در نقاشى جابجا مىكردند، درخت، شاخه، يا بتهاى را از جایى به جاى ديگر مىنشاندند، آنها را در چنان جاى مناسبى و با محيط اطرافش جور مىساختند كه گمان بيگانگى و نابجایى و جدایى در آنها نمىرفت.
در آثار استاد، عوارض و اثرات، زندهتر، چشایى و بساوایى و بینایی و شنوایى و بويایى، سخت محسوس است. مزهی تلخ و شيرين، زمزمهی آب روان و بوى علف حس مىشوند. چينههاى گلى و هر پديدهی ديگرى تعيين عمر خود مىكنند و مناظر، ساعات روز را مشخص مىسازند. و زلالى آب، زلالتر از آنچه هست مىنمايد و سبزىها نهايت بهرهورى خود را از نم و رطوبت نشان مىدهند. سنگينى هواى سنگين و سبكى هواى رقيق (كه سينه را مىشد از آن با اشتياق انباشت) در آثارشان حس مىشود. حد سر زندگى هر موجودى كه با دست استاد، جان گرفته است كمتر از آنچه هست نمىنمايد. بلكه سپاسگزارى و ارزشگذارى را نسبت به خالق، زندهتر از آنچه هست رعايت و عرضه كردهاند.
استاد، با همهی عوامل طبيعت آن چنان انس و آشنایى دارند كه با آنها من و مایى ندارند، و حيات را همه، در آنها مستمر مىدانند و با نگاه كنجكاو با همهی آن عوامل، رازگونه دَمسازى دارند و زندگى مىكنند. از اينروست كه ساختههاى ايشان امتيازى فراتر و رساتر از طبيعتسازان نامدار و معمول دارد. استاد، وسواس را دوست نداشتند. ولى به صحت كار، ايمان داشتند و دارند. ساده كردن را تا حدى كه كشندهی مقصود نباشد و نارسایى پيش نياورد مىپذيرفتند. در آثارشان هرگز سختکوشى براى رسيدن به مقصود به چشم نمىرسد. رنگآميزى ايشان غير مادى به نظر مىرسید و به سان فضاى فشرده، رنگين ولى غير ملموسند.
دنبالهگيرى كار استاد حتى براى كهنهكاران اين روزگار كه با هزار و يك نابسامانى دست به گريبانند، بسيار سخت است. زيرا قرنها مىگذرد تا از جان و مال گذشتهاى، در كورهی آزمايش پختهاى چون استاد علی محمد حيدريان توفيق مىيابد كه بر تارك افتخار هنرى بدرخشد و همه كسى اين راه را نمىتواند به پايان برد.