مقاله منوچهر فروتن، با عنوان «انتقاد بر انتقاد کنفرانس ضیاءپور»، روزنامه ایران، شماره ۸۷۸۷، چهاردهم اردیبهشت سال ۱۳۲۸
چنین شده بود که همه طرفداران انجمن هنرى خروس جنگى (حتى مخالفان شهرتطلب) بعدها خود را خروس – خروس جنگى – بنامند و به همدیگر چنین خطاب کنند، و از اینکه نو اندیشى و هم فکرى دارند صمیمیتى ابراز کنند و در موقع لزوم، همیارى داشته باشند.
یکى از این خروسان طرفدار که نیز نقاش مستعدى بود، مقالهاى تحت عنوان انتقاد بر انتقاد (راجع به کنفرانس ضیاءپور) در جواب خروس – شیبانى به روزنامهی ایران فرستاد:
آقاى مدیر محترم روزنامهی ایران، تقاضا دارم این مقاله را بر رد انتقاد آقاى شیبانى، که دربارهی سخنرانى آقاى ضیاءپور نوشته بودند درج نمایید.
آقاى شیبانى در اطراف سخنرانى آقاى ضیاءپور قلمفرسایى بىتوجهى کرده بودند و آن چنان که شایسته یک منتقد نیست صحبت کردند و در بسیارى از جهات پیدا بود که روى اغراض شخصى رفته بودند. از اینرو به هیچ وجه نمىشود نوشتههاى ایشان را انتقاد نامید.
مىگویند: آقاى ضیاءپور حق انتقاد در نویسندگى ندارند و گفتههاى ایشان را به عنوان سند با نتایج غلط و عوضى پیش آوردهاند (که انتقادشان عمیق نیست و پا از گلیم خود فراتر نهادهاند).
عجیب به نظر مىآید. زیرا که با بودن اسناد کافى، صدق گفتار آقاى ضیاءپور کاملاً تأیید مىشود. منتقد ما به علت عدم توجه، خلط مبحث مىکند و گفتار صحیح را با لفاظى و جنجال، ناصحیح جلوه مىدهد! و به این وسیله، طرفداریهاى بىدلیلى از هنرمندان گل و بلبل مىکند!
خوانندگان مستحصرند که آقاى ضیاءپور انتقاد دقیق ادبى نکردند و هم نخواستند بکنند و به قول خودشان آن را از کار تخصصى خود خارج دانستند و فقط اظهار نظر کلى و عمومى کردند. با تذکر این که گفتند: «آنچه من بازگو مىکنم چیزى نیست که احتیاج به انتقاد یک منتقد دقیق ادبى داشته باشد و این عیبها به قدرى آشکارا هستند که حتى هر غیر هنرمند صاحب ذوقى هم که فقط یک مطالعهی عمومى در چگونگى جریان تکامل ادبیات جهانى و طرز تفکر هنرى داشته باشد فوراً مىتواند تشخیص دهد که نویسندگان ما در چه خطهاى قدم برمىدارند» پس پیداست که اگر آقاى ضیاءپور به مخالفین غیر وارد در سبک نقاشى کوبیسم اجازهی انتقاد دقیق فنى را نمىدهند و فقط آنان را براى اظهار نظر کلى ذیحق مىدانند بىشک خودشان هم انتقاد دقیق ادبى نخواهند کرد (چنان که نکردند و انتقاد دقیق را به متخصص فن واگذار کردند) و در پیش هم گفته بودند که یک امپرسیونیست نمىتواند دربارهی کوبیسم قضاوت کند، همچنان که یک نویسندهی رئالیست، سمبولیست یا کوبیست را نمىفهمد که چگونه فکر مى کند. زیرا اگر امپرسیونیست، کوبیست را مىفهمید و منطق او را درک مىکرد دیگر خود امپرسیونیست نبود و نویسندهی رئالیست هم اگر درک مىکرد که سمبولیسم یعنى چه، مطمئناً دیگر خود سمبولیست بود. پس چون درک نمىکند انتقاد او انتقادى است که تنها در حدود مکتب خودش صدق مىکند نه بالاتر. از اینرو او از عهدهی انتقاد دقیق نمىتواند برآید ولى حق اظهار نظر کلى را دارد، تا چه رسد به هنرمند که باید از جریان سایر هنرها به طور کلى مطلع باشد و اگر نباشد هنرمند واردى نیست.
اگر عدهی بىشمارى اظهار نظر کلى را براى دیگران تحریم مىکنند این صحیح نیست. این گونه اظهارات، خام و عارى از روش انتقاد کردن و توخالى است. از طرفى، از زمینههاى انتقادى نویسنده به خوبى پیداست که ایشان خود هنوز مفهوم صحیح هنر را درک نکردهاند و پس از آن همه درسها که از مؤسسین انجمن هنرى خروس جنگى دربارهی طرز تفکر صحیح هنرى گرفتهاند، هنوز هم به دنبال افکارى از قبیل افکار آنان که هنر را به عناوین مختلف در خدمت اجتماع و تظاهرات سیاسى و راهبرى تودههاى وسیع مىخواهند رفته، مىگوید: «نویسندهی امروزى باید خط سیر تحول اجتماع را معین کند» منتقد ما نمىداند که هنرمند، معلم اخلاق و رهبر اجتماع و لَـلِهی تودههاى وسیع نیست بلکه به وجود آورندهی زیباییهاى عصر خود است. هنرمند تنها پرورش دهندهی سلیقههاى مردم است، نه معین کنندهی سیر تحول اجتماع. اگر منتقد ما تکرار مکررات مىکند و گفتههاى هنرمندان انجمن خروس جنگى را به خود ایشان و دیگران بازگو مىکند، بداند که مردم فهیم و وارد به این گونه انتقادات که ایشان طوطىوار بازگو کرده، توجهى ندارند، و سطحى بودن انتقادات ایشان را درک مىکنند.
خوانندگان خواهند فهمید که آقاى شیبانى چون همیشه در این انجمن اخلال مىکرده و به ناچار از انجمن طرد شده است، حال غرضورزى پیشه کرده و هوچىگرى مىکند.
آقاى ضیاءپور به اندازهی کافى و جامع دربارهی روش نویسندگى صحبت کردهاند، لازم نبود که منتقد ما تکرار مکررات کند و از سعدى و فلسفههاى عمیق صحبت به میان آورد. آن دردهاى فلسفى و خفه که منتقد ما سنگ آن را سختتر از دیگران به سینه مىکوبد و یک معنى عمیقتر از آن مىخواهد و این کلمهی «عمیق» را با طمطراق هر چه تمامتر نام مىبرد، فراموش نکند که طوطىوار از دهان هنرمندان انجمن هنرى خروس جنگى به نام خود نقل مىکند. منتقد ما گمان دارد که کسى از این گونه رندیها و اظهارات بىذکر مأخذ واقف نخواهد شد و مکتوم خواهد ماند! ایشان داستانهاى پاى منقلى را خالى از مطلب مىداند که روح و زندگى یک ملتى در همین داستانهاى پاى منقلى خوابیده و آنها سند بزرگى براى معرفى نظریات و خواستهاى یک ملت هستند.
با این که بارها آقاى غریب به نحو جالبى در ادبیات عامیانه این گونه آثار را تحلیل کردهاند و همهی آن سخنها براى منتقد ما، درس و وسیلهی تنویر فکر هنرى بوده، عجیب است که ایشان آن همه گفتار با ارزش را ندیده گرفته همهی آنها را از زبان و فکر خود و به نام نامى خود دوباره به آقاى غریب برمىگرداند و مىگوید: «ادبیات عامیانه که آقاى غریب سنگش را به سینه مىزنند گویا یک معنى عمیقتر از این مفهومى که ایشان از آن گرفتهاند، دارد!» منتقد ما نمىداند که اگر هنرمندى، آثار هنرمند دیگر را از روى صحت نیّت انتقاد مىکند، در نظر ندارد که آثارش را بىمقدار جلوه دهد و شخصیتش را روى اغراض شخصى یا تظاهرات هنرى پامال کند، بلکه منظور این است که حقایقى را در راه پیشرفت هنر نشان بدهد و گوشها و هوشها را باز کند. این پیداست و همه مىدانند که با تحقیر هنرمندان، شخصیت هنرى کسى محرز نمىشود. این مطلب، لازم به گوشزد نیست. مطمئناً انجمنى مانند انجمن هنرى خروس جنگى که براى پیشرفت هنرهاى ایران قد علم مىکند بهتر مىفهمد و مىداند که با تحقیر هنرمندان، شخصیت هنرى کسى محرز نمىشود.
در این همه مغلطه و سفسطه که مخالفین شروع کردهاند، امید دارم که آقاى غریب، ضیاءپور و شیروانى خاموش ننشسته، با استدلال و بیان روشنى که همیشه روش بحث و انتقادى ایشان بوده، ذهن عامهی ایرانى را بیش از پیش در هنر، روشن کنند تا زبان بدگویان و بىخبران کوتاه بماند و منظور عالى این انجمن هنرى در پیشرفت هنر ایران عملى گردد.