مصاحبهی «علیرضا رضایی» با «جلیل ضیاءپور»، با عنوان «گفتگویى با استاد جليل ضياءپور، در زمينهی نهضت خروس جنگى»، مندرج در ویژهنامهی «رستاخیز»، شماره 625، سال 1356
ویژه نامهی «رستاخيز» شمارهی 625، در خرداد ماه سال 1356 نوشت: «گفتگویى با استاد جليل ضياءپور، در زمينهی نهضت خروس جنگى». در ادامه میتوانید، این گفتگو را بخوانید:
س- حالا اگر ممكن است دربارهی نهضت «خروس جنگى» بگوييد. اين نهضت چه بوده؟ چه روشى داشت؟ اساس و خط فكرى آن بر چه مبنایى بود؟ با چه كسانى شروع شد؟ البته مىدانم چه كسانى بودند. اما براى خوانندهی اين گفتگو مىپرسم. در چه سالى شروع شد و هدف آن چه بود؟ و براى اين كه سر نخى به خواننده داده باشم، و شما هم، در مورد درست، يا غلط بودن آن بگوييد. نهضت، دربارهی «تئآتر» يا به طور كلى، هنر نمايشى بود و قصه و داستان كوتاه نوشتن و هنرهاى تجسمى كه بيشتر مسألهی نقاشى، مطرح بود. آيا اين تقسيمبندى درست است؟
ج- و در شعر هم «نيما يوشيج» با ما بود.
س- جزء نهضت خروس جنگى بود؟ تا به حال نخوانده و نشنيده بودم.
ج- بله، «نيما يوشيج» بود و من و «غلامحسين غريب» و «حسن شيروانى» و حتى «منوچهر شيبانى» هم و «سهراب سپهرى»، كه البته بعد با خود همراه كرديم.
س- «سپهرى»، خيلى جوانتر است؟
ج- بله، اما اطراف ما مىگشت و همراهى مىكرد.
س- پس «نیما» جزء هنرمندانى بود كه بعد به نهضت پيوست؟
ج- بله. «نيما» وقتى دربارهی نهضت شنيد، براى «مجلهی خروس جنگى» و اين سر و صدايى كه پيش خواهد آمد «شعر قوقولى قو، خروس مىخواند» را براى اولين بار براى چاپ به مجله داد.
آن هم به خاطر اين كه «خروس جنگى» نام نهضت بود، او هم، شعر «خروس» را داد، و شايد ندانيد كه ما چرا نام «خروس جنگى» را انتخاب كرديم.
س- جالب خواهد بود اگر توضيح كافى بدهيد. مىتواند براى خواننده مهم باشد.
ج- در ادبيات باستانى ما، خروس هميشه از طرف فرشتهی بهمن، هر روز، صبحگاهان از روى پرچينها فرياد مىزد و مردم را بيدار مىكرد و به كار و كوشش مىخواند. به همين علت چون بانگ مىزد و بيدار باش مىداد، ما خروس را نماد گرفتيم. هم از نظر كارى كه مىكرديم و هم از نظر قشنگى كه داشت. و «جنگى» هم، به خاطر اين كه ما مبارزهی هنرى داشتيم. و اين اسم را ما خيلى مناسب تشخيص داديم. وقتى به «نيما» گفتيم كه مجلهمان نام «خروس جنگى» دارد، آن شعر را براى چاپ به ما داد. تمام مدت با ما همكارى كرد و در مجلهی ما، براى راهنمایى شعراى جوان، به نام «حرفهاى همسايه» مطلب هم مىنوشت.
س- دربارهی ديگران هم بگوييد.
ج- بله. «غلامحسين غريب» در نويسندگى و «نيما» در شعر.
س- «غريب» كه بيشتر در قصه بود.
ج- بله، اما به صورت تازهاى.
س- مىدانيد آن موقعى كه آقاى «غريب» مسئلهی قصه را مطرح مىكرد، آن هم، بيشتر به صورت امروزى آن، اين نهضت قبلاً با «جمالزاده» و بعد «هدايت» و «بزرگ علوى» شروع شده بود.
ج- بله، اما به طوری كه ما شنيديم، با خواندن چند داستان «غريب»، مرحوم «هدايت» گفته بود كه: «روى كار ما، كار تازهيى شروع شده است». همان موقع تشخيص داده بود با برداشتى كه «غريب» كرده تازگى دارد.
س- شروع قصهنويسى را با آثار «جمالزاده» مىدانند ….
ج- اما نه اين طريقش را. مىدانيد برداشت «جمالزاده»، برداشتى رآليستى بود.
س- حالا كه اين مورد خيلى مختصر روشن شد. برويم روى شق دوم، آقاى «شيروانى» و مسئلهی تئآتر ايشان. براى تئآتر چه كار كردند؟
ج- «شيروانى» در دو جبهه كار مىكرد، يكى اين بود كه اصولاً، پر و بال بدهد به كسانى كه در كار تئآتر بودند، از نظر پرورش فكرى و فعاليت. خود اين يك كار آموزشى بود. استعدادش هم هر چه راه مىداد، تئآترنويسى مىكرد، نمايشنامه مىنوشت، و چندين نمايشنامه نوشت، كه «ماه پيشانى» يكى از آنها است.
س- مثل اين كه بيشتر براى كودكان بود؟
ج- براى بزرگان هم بود.
س- چند نمايشنامه براى كودكان و دانش آموزان از ايشان خواندهام.
ج- نه. براى بزرگان هم نمايشنامههاى خوبى نوشت.
س- اجرا هم كرد؟
ج- بله. چند تا را اجرا كرد. مثل «بقيه از صفحهی اول».
س- در كجا اجرا شد؟
ج- در تماشاخانهی فرهنگ.
س- كجا بود؟
ج- لالهزار. ضمناً در دورهی نهضت ما، اوايل مطبوعات همكارى نشان نمىدادند چون خودشان معتقد نبودند، ولى بعد، از دو جهت متوجه شدند كه تظاهرات ما مفيد است. هم از نظر حرفهايى كه مىزديم، چون به نظرشان مىرسيد كه حرفهايمان بىحساب نيست، و ديگر اين كه، حرفها زياد بود و خوراك روزنامه بود. پس، از دو نظر كمكم توجه كردند. اولين كسى كه به ما توجه كرد «رهنما» بود كه روزنامهی «ايران» را داشت و تا آخر با ما همكارى نمود. روزنامههاى ديگر، مثل «مهر ايران»، «پست ايران» و ديگر روزنامهها.
س- در آن موقعيت اجتماعى، نهضت با چه انديشههايى شروع كرد؟ بهتر است با ذكر تاريخ شروع نهضت توضيح بدهيد.
ج- نهضت در تاريخ 1327 شروع شد.
س- بفرمایيد، اين نهضت تا چه حد اجتماعى بود؟
ج- اجتماعى. از جنبهی سياسى اجتماعى، يا از جنبههاى عمومى؟
س- به طور كلى.
ج- در آن موقعيت، ما به يك مسئله مىانديشيديم. اولاً در «سياست»، ما هيچ كارى نداشتيم. يعنى خودمان شّم سياسى نداشتيم.
س- كه «نيما» در اين مورد نمىگنجد؟
ج- «نيما» را ما خودمان به عنوان مرد پختهی پير، در كنار داشتيم كه با ما همكارى داشت.
س- شايد با او صلاحديد مىكرديد.
ج- نه هيچوقت با او مشاورت نمىكرديم. چون مشورت با «نيما»، توأم بود با يك مقدار مردمدارى و محافظهكارى، و ما در اين زمينه، هيچ نوع مردمدارى و محافظهكارى نداشتيم. محافظهكارى را خطا مىدانستيم و مردمدارى را، گول زدن تشخيص مىداديم. ما مىگفتيم، مردم را فقط در هنر، بايد روشن كرد، و هيچ وقت با گروههاى سياسى سروكار نداشتيم.
س- فكر نمىكنيد با توجه به مشكلات اجتماعى و اقتصادىاى كه در آن دوران مردم داشتند، اين كار، گريز از موقعيت آنها بود؟
ج- مىخواهم بگويم، ما احساس كرده بوديم … ولى شّم شخصى است. ما چند نفر با هم در فكر يك نهضت هنرى بوديم، اوايل احساس كرديم كه گروههاى مخالف سياسى، در كارشان صديق نيستند. براى ما مقدور بود به طريقى حرفمان را بزنيم كه در رديف كارمان باشد. چون، نظريات آنان نه با نظر ما جور در مىآمد و نه با مسلك ايرانى ما.
س- پس خيلى آگاهانه بود؟
ج- بله. مخصوصاً كه از نظر هنرى، كاملاً در دو جبههی جداگانه بوديم. آنان به صورت عوامفريبى مىگفتند: «هنر براى اجتماع» و ما مىگفتيم: «هنر به خاطر هنر». آنان يك جور ديگر مىگفتند. با عوامفريبى مردم را با ما طرف مىكردند و ما به مردم حالى مىكرديم: يك هنرمند كه در يك محيط زندگى مىكند، آثارى كه به وجود مىآورد، خواه ناخواه مال مردم است، به خاطر مردم است. اين كه ما بياييم دستورات و نظرياتى را دربست بپذيريم و هاى و هويى بكنيم كه اين هنر است چنين نبود. پس به كلى خودمان را كنار كشيده بوديم. اين بود كه شعارمان «سخن نو آر، كه نو را حلاوتى است دگر» بود و براى اين كه بارها به ما مارك سياسى بسته بودند و مجلات ما را توقيف كرده بودند، در «پنجهی خروس» كه بعد چاپ كرديم، نوشتيم كه در اين نشريه، فقط به مسايل هنرى پرداخته مىشود، و راهمان را به طور مكتوب مشخص كرديم.
س- بيشتر مخالفين چه كسانى بودند؟
ج- ما در دو جبهه مىجنگيديم. يكى جبههی سياسى بود و يكى جبههی دنبالهروها و شاگردان كمالالملك. به نظرمان كارهاى آنان عقب مانده بود و بايد جلو مىآمد و دستههاى سياسى هم، مىگفتند اين كارهايى كه شما مىكنيد انتزاعى است و اجتماعى نيست و ما هم با اين دسته مىجنگيديم و هم با طبيعتگرايان. نكتهی مشكل ما اين بود كه جبههی به اصطلاح كلاسيك با دستهی سياسى همگامى نشان مىداد. چون منافعشان در اين بود، كه دوتايى ما را بكوبند. حالا ببینید، ما چند نفر، طى نوزده سال چطور جنگيديم تا آنها را عقب زديم؟ مطبوعات خيلى كمك كردند. براى اين كه اگر مردم آگاه نمىشدند كه ما چه كار مىكردیم، چگونه مىتوانستيم موفق بشويم. فعاليت ما،با كمك مطبوعات به جايى رسيد، كه حتى از شهرها و كشورهاى اطراف، مجلهی «خروس جنگى» را مىخواستند و براى آنان مىفرستاديم. مطلب اين جاست كه، زمانى كار براى ما مشكل مىشد، كه اين دو جبهه با هم، مىساختند.
س- چند شمارهی «خروس جنگى» چاپ شد؟
ج- «خروس جنگى» تاريخچهی جالبى دارد. براى چاپ كردنش، ما سه نفر، پول كمى را روى هم میگذاشتيم.
س- امتياز آن مال چه كسى بود؟
ج- امتياز، فرقى نمىكرد. براى اين كه، يك زمينه داشت و مىبايد داراى مشخصاتى باشد و ما يكى را انتخاب مىكرديم و به نام او امتياز مىگرفتيم. هر بار توقيفش مىكردند، با اسم تازهاى باز شروع مىكرديم.
س- در چه دورانى توقيف شد؟
ج- چند بار توقيف شد. نفوذهاى كمالالملكى، باعث توقيف میشد. مىرفتند و بدگويى مىكردند كه «ما» فرهنگ كشور را، داريم از بين مىبريم. آنان دست نشانده هستند، مخرّب هستند، و يك عده هم دهنبين، براى اين كه آنان راضى باشند، بدون هيچ زمينهاى مجله را توقيف مىكردند.
س- هيچ جنبهی سياسى نداشت؟
ج- نه، اصلاً. يك بار كه مجله بىدليل توقيف شده بود، و هم مرا به محاكمهی ادارى كشانده بودند، از من پرسيدند: «كى به شما دستور داده است كه نقاشى كوبيسم به ايران بياوريد؟ چرا تحصيل نقاشى كرديد؟، براى چه اين روش را ادامه مىدهيد؟ و چرا در اطراف آن بحث مىكنيد؟» ديدم كه پرسشها خيلى پرت است و چرا چرا مفهوم ندارد. گفتم: «دلتان مىخواهد بدانيد نقاشى كوبيسم چيست؟» گفتند: بله. من هم توضيح دادم. وقتى با ذكر شواهد توضيح دادم، ديدم با تعجب دارند به من نگاه مىكنند. وقتى علت تعجب را پرسيدم. گفتند: «ما خيال مىكرديم، كه كوبيسم يك گوشهایی از كمونيسم است». فكرش را بكنيد، در مركز آموزش و پرورش ما، در وزارت فرهنگ روشنفكران ما، فلانى و فلانى در آن موقع تشخيص ندهند كه كوبيسم، از كلمهی «كوبيك»، حجم است كه يك نقش هندسى است.
س- بفرمایيد، چند شمارهی آن چاپ شد؟
ج- چهار پنج شماره چاپ شد و بعد توقيف شد. ما باز ادامه داديم و اين بار مجلهاى به اسم «كوير» چاپ كرديم. به اين سبب كه ديگر ناراحت بوديم، رنجيده بوديم، اما از ميدان در نرفته بوديم و گفتيم كه اين جا، منطقهی كويرى است كه ظاهراً رشدى در آن نيست. «كوير» را هم توقيف كردند. این بار «پنجهی خروس» نشر داديم. «پنجهی خروس» را هم توقيف كردند. كمك گرفتيم از كسانى كه شّم مطبوعاتى داشتند و مىخواستند روزنامهاى در بياورند، روزنامههاى ديگر، به ما كمك كردند و قرار شد كه صفحات هنرى را، براى آنان بنويسيم.
س- پس مبتكر صفحهی هنرى روزنامه در ايران، گروه شما بود.
ج- بله. براى اولين بار، در دورهی «خروس جنگى» بود كه روزنامهها درصدد بر آمدند، صفحههاى هنرى داشته باشند.
س- كه در كمال تأسف، به جز دو روزنامهی صبح، هيچ روزنامهاى حتى صاحب نامها هم به طور مرتب صفحهی هنرى ندارند و اگر هم دارند، با آگهىهاى جور واجور، چنان در دل آن رفتهاند كه رغبت خواندن را از خوانندهی علاقمند مىگيرند و به جز دو مجله و يكى دو ماهنامه، مابقى صفحهی هنرى ندارند.
ج- با كمال تأسف. دلم مىخواست هر كارى از دستم بر مىآمد مىكردم. ولى تا كى فرياد بزنم؟ نوزده سال، ديگر بس است. خودم هدفى دارم و بايد به كارم هم برسم، و نمىشود كه هميشه نعره زد. شنيدم بعضى از هنرمندان كه نمىتوانند خودشان و آثارشان را توجيه بكنند، مىگويند همين است كه هست، و اين ادعاى هنرمندان خارجى است و نشان مىدهد كه نسبت به آموزش و پرورش مردم خودشان بىتوجهاند.