گفتگو با خروس جنگى

مصاحبه‏ با «جلیل ضیاءپور»، با عنوان «گفتگو با خروس جنگى»، ماهنامه فردوسى، خرداد ۱۳۴۶

ماهنامه فردوسى در خرداد ۱۳۴۶ مصاحبه‏اى با «جلیل ضیاءپور» به عمل آورده است که شرح آن را در زیر می‌خوانید:

آن موقع‏ها که به مدرسه مى‏رفتیم و سرمان براى مکاتب ادبى و هنرى درد مى‏کرد هر وقت سخن از سبک‏هاى عجیب و غریب نقاشى مى‏شد، ناگهان چهره‌ی مرد پر مویى به نظرمان مى‏آمد با نگاه نافذ و حرکات سنجیده که برایمان مظهر «نقاشى کوبیسم» و نقاشى نو بود که آن سال‏ها او براى معرفى آن خون دل مى‏خورد.

بعدها او نشریه‏اى منتشر کرد با نام «خروس جنگى» که افکار خود را در زمینه‌ی هنر و ادبیات نو به جوانان مشتاق ابداعات تازه شناساند.

به هر حال، «ضیاءپور» نام آشنایى است و این گفتگو یادآورى از هنرمندى است که روز و روزگارى یک تنه «نیشخند جماعت» را تحمل کرد و با پایمردى ایستاد و به عبارت دیگر تجدید عهدى است با عقاید او و فرصتى براى ابراز نظرات این هنرمند گرامى درباره‌ی مسایل گوناگون هنر نقاشى.

س- در زمینه‌ی هنر نو و بررسی مکاتب و تاریخچه‌ای از آنها مطالبی توضیح بفرمایید.

ج- اصولاً هنر نو هیچگاه ابتدا به ساکن شروع نشده بلکه همیشه رشته‏هاى قبلى و فرم‏هاى ابتدایى‏ترى داشته ‏است. ولى با مسیر تحولات و پیشرفت‏ها، هنرمندان حساس‏تر و پیشرفته‏تر هر یک در دوره‌ی خود کوشیده‏اند که عکس‏العمل‌ها و احساسات روحى خود را در قالبى ساده‏تر، روشن‏تر و مناسب‏تر بیان کنند. ولى در هر زمانى مردم معتاد به قالب‌هاى گذشته و عادى، درک و توجه به گفتار تازه را کمتر دارا هستند. از این جهت مطالب تازه براى آنان ثقیل و غیر عادى جلوه مى‏کند. پس به این ترتیب مى‏توان نتیجه گرفت که هنر به مفهوم نو هرگز وجود ندارد بلکه همه‌ی ملت‏ها از بدو زندگى محیطى خود به صورت نو و کهنه متناسب با پیشرفت زمان، هنر را پیش برده‏اند. از اینرو تحول در هنر و نوخواهى هر ملت، متناسب با پیشرفت تمدنى آنها بوده ‏است و به همین دلیل تاریخ تحولات هنرى نیز در میان ملل، مختلف است. زمانى که مکتب «کوبیسم» و «امپرسیونیسم» در ایران شروع شد، کشورهاى اروپایى مکاتب مختلفى را در زمینه‌ی هنر نو (در رشته‏هاى مختلف) طى کرده بودند و در واقع کارى که در ایران به صورت انقلابى و پر جنجال شروع شده بود در اروپا تازگى نداشت و اروپاییان مکاتب را یکى پس از دیگرى پشت سر مى‏گذاشتند و کارشان شکستن و خرد کردن فرم‏ها بود. شاید بتوان انگیزه‌ی این هدف را پى‏ریزى قالب مخصوصى دانست که محیط و اثرات محیط آنها را عرضه مى‏کرد (زندگى ماشینى، ناراحتى جنگ‏هاى اول و دوم بین‏المللى تأثرات روانى جوامع).

س- در مورد مکاتب هنرى که هنرمندان ما پیرو آن هستند توضیحاتى بدهید.

ج- به طور کلى مکاتب در هر کشور از ابتدا به صورت «اولیه» شروع شده و سیر تصاعدى خود را تا «اولترا مدرنیسم» ادامه داده ‏است. کما این که در اروپا که مى‏توان آن را از نظر هنر نو آن را ملاک قرار داد، مکاتب «پریمیتیو»، «ناتورالیسم»، «آکادمیسم»، «رآلیسم»، زمینه‌ی مکاتب بعدى بودند که عبارتند از «امپرسیونیسم»، «نئوامپرسیونیسم»، «فوویسم»، «فووامپرسیونیسم»، «فووکوبیسم»، «کنستروکتیویسم»، «کریستالیسم»، «کوبیسم‌آبستره»، «سوررآلیسم»، «کولاژیسم»، «سوپرناتورالیسم» و «اولترا مدرنیسم»، «اوبژکتیویسم»، و ایسم‌هاى دیگر، اما هنرمندان ما (آن عده که بدون مایه‌ی قبلى یعنى بدون آشنایى با هنرهاى ایرانى) براى تکمیل کارشان به ایتالیا، فرانسه، بلژیک یا آمریکا رفتند، تحت تأثیر هنرمندان خارجى و محیط تحصیلشان، شروع به تقلید مستقیم کردند. تا چندى این هنرمندان فرنگ دیده‌ی ما دنباله‌رو مکاتب نو خارجى‏ها بوده‏اند که از آنان عده‏اى هنوز در همین راه هستند و عده‏اى دیگر از وسط راه برگشته با توجه به مایه‏هاى اصیل ایرانى تازه‏خواهى را شروع کردند ولى چون مایه‏هاى لازم را براى الهام‏گیرى کافى نداشتند با چند فرم تکرارى در کار خود مانده‏اند.

آن دسته از هنرمندان ما که دنباله‏رو هنرهاى بیگانگان هستند هم اکنون به تقلید آثار آمریکایى، آلمانى، ایتالیایى و اسپانیایى (که همه‌ی اینها تحت نفوذ هنرمندان فرانسوى انشعاب پیدا کرده‏اند) هنرهاى تقلیدى عرضه مى‏کنند و از این قبیل کارهاى تقلیدى را به خوبى مى‏توان در گالرى‏هاى مختلف ما به چشم دید.

س- عقیده‌ی شما راجع به هنرمندانى که کارشان را در گالرى‏هاى مختلف دیده‏ایم چیست؟

ج- شاید نام بردن اسامى تمام هنرمندان و بحث و تفسیر کارهایشان کار مشکلى باشد، بنابراین اجازه بدهید فقط در مورد کسانى صحبت کنیم که کارشان پرمایه‏تر است و امیدهاى آینده به نظر مى‏رسند. در میان این دسته هنرمندان «حسین زنده رودى» در راهى که رفته خوب است، ولى عجالتاً درجا مى‏کوبد. «ناصر اویسى» برداشت کارش درست و اصولى است ولى این اواخر کارش تجارتى و بازارى شده‏است. «ابوالقاسم سعیدى» که نقاش خوبیست و مى‏توان روى او حساب کرد، هنوز تحت تأثیر فرانسه است. «چنگیز شهوق» افکار خوب هنرى و کوشش دارد، ولى باید آن را عملاً بپروراند. برداشت «حسین محجوبى» در کار درست است ولی باید قدرت بیشترى دست و پا کند. «صادق بریرانى» در دنیاى نقاشى است، ولى هنوز ایران (یعنى محیط خود) را پشت سر دارد و نمى‏بیند. «صادق تبریزى» مى‏تواند خوب بشود. روى «پرویز تناولى» مى‏توان حساب کرد و برداشت صحیحى دارد. «حشمت جزنى» کارش خوب است، وقت دارد که گمراه نشود و اگر کارى انجام مى‏دهد مى‏خواهد که درست باشد.

س- تأثیر غرب در هنر ما تا چه حدى است و اصولاً هنر ما جنبه‌ی ملى دارد یا نه؟

ج- روابط بین‏المللى خواه ناخواه در امور اجتماعى هر ملتى مؤثر است و افراد را وادار به توجه به افکار تازه مى‏کند. تأثیرپذیرى در کشورهاى توسعه نیافته بیشتر و اصولاً زمینه‌ی این نفوذ زیادتر است. به هر حال این تأثیر تا حدى که به صورت تقلید تجلى نکند مهم نیست. ولى بیگانه‌گرایى صرف، یک ملت را مقلد بار خواهد آورد و ابتکار را در روح افراد خواهد کشت. هر ملتى هر چند که افکار انترناسیونالیستى داشته باشد، باز میل دارد که شخصیت ملى خویش را حفظ کند. از این رو هر هنرمندى باید در بروز هنرش جنبه‌ی‌ ملیت را رعایت کند و اگر از بیگانگان اثرى دارد، نباید آنچنان باشد که شخصیت خود را در میان آثار دیگران مضمحل کند. متأسفانه هنرمندان ما به علت عدم توجه به این حقیقت (شاید به سبب تظاهر به هنرمندى) جنبه‌ی ملى هنر خود را کمتر در نظر گرفته‏اند، بیشتر دنباله‌ی کارى هستند که موجد اعجاب مردم باشد، و نمایش هنرمند مدرنیست را داشته باشند.

اما در مورد تأثیر هنر غرب همانطور که گفتم، غرب در هنر نو امروز ایران (به علت بى‏اطلاعى هنرمندان ما از هنرهاى ملى خود) اثر زیادى گذاشته ‏است و حال این که هنرمندان پرمایه و مطلع به هنرهاى ملى با توجه به هنرهاى بیگانگان کارى عرضه خواهند کرد که جنبه‌ی ملى هنرش مى‏چربد. براى یک هنرمند، خوب کار کردن احتیاج به تقلید و دنباله‌روى بیگانه ندارد. هنرهاى پیشین ایران آن قدر الهام‏بخش هست که مایه و موجد مکاتب مدرن فراوان باشد. (چه بسا هنرمندان اروپایى که با استفاده و الهام‏گیرى از آثار ایرانى موجد و بنیان‏گذار مکاتبى شده‏اند). هنرهاى گذشته‌ی ما، موجد چه بسا مکاتب مدرن اروپایى است و پیش از آن که اروپاییان به مکاتب هنری دست یابند و آنها را پایه‌گذاری کنند، ایرانیان آن مکاتب را قبلاً یافته و با آنها بیان احساس کرده‌اند. یک نگاه به آثار مختلف دوره‌های تاریخ ایران این واقعیت را روشن می‌سازد. کارهای سفالی لعاب‌دار ایرانی دوره‌ی اسلامی بزرگترین راهنمای هنرمندان با ذوق اروپایی بوده است. نقش‌های کوبیسمی و سوررالیستی نقاشان ایرانی در مکتب مینیاتور، بهترین سند سوابق هنری ایران پیش از شروع کار اروپاییان است. هنر نو در اروپا بیش از هشتاد سال نیست که تحرک یافته و کارهای با ارزشی در زمینه‌های مختلف آن عرضه گردیده است. در حالی که همین کارها را با صورتی محکم‌تر، منظم‌تر و هنرمندانه‌تر در کارهای هنرمندان گذشته‌ی ایران به وضوح می‌توان دید. اثر هنری باید در بیان رسا، در شکل آشنا به ذهن باشد. اگر در نقاشی بخواهیم تصور کنیم، باید در رنگ‌آمیزی آشنای محیط و مردم باشد.

س- در مورد گالری‌ها چه نظری دارید؟

ج- برای شروع یک کار نو به خصوص کاری که با احساس و عواطف مردم بستگی کامل دارد باید طریقی آرام و بطئی پیش گرفت و مجرای افکاری را که با قالب‌های کهنه اشباع می‌شده‌اند تغییر داد و از راهی تازه که مورد نظر است رهنمونشان بود. اولین قدم در این راه نشان دادن این آثار و آشنا کردن افکار و احساس مردم به مکاتب و کارهای هنری است و به عقیده‌ی من برای این آشنایی وجود گالرى‏ها ضرورى است به خصوص که تشویقى براى هنرمند نیز به شمار مى‏رود.

س- خوب، حالا کمى از خودتان صحبت کنید.

ج- من مى‏خواستم یک آهنگ‏ساز باشم. ولى چون امکان این کار در محیط ما محدود بود کار نقاشى و مجسمه‏سازى را انتخاب کردم. در سال ۱۳۲۷ نقاشى نو را براى اولین بار در ایران با کوبیسم شروع کردم. هدفم در این کار یک تکان هنرى بود که از سرمایه‏هاى گذشته ملهم باشد. به این سبب، نوع کارم را به تدریج در زمینه و شیوه‌ی‌ نوترى که داراى جنبه‌ی ملى بیشتر بود حل کردم. در زمینه‌ی این هنر از تابلوهاى «زینب خاتون»، «زن کرد»، «دختر ترکمن»، «آقام حینا مى‌بنده»، مى‏توانم نام ببرم.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *