بار گران بر دوش

مصاحبه‌ با «جلیل ضیاءپور»، با عنوان «بار گران بر دوش»، هفته نامه‌ی«دنياى جدید»، شماره 5، دوشنبه هشتم خرداد 1346

هفته نامه‌ی «دنياى جديد» نوشت: «گفتگوى گذرا و كوتاهى است با «ضياءپور» كه بيش از همه بارى ‏گران را بر دوش كشيد و بيش از همه، مرارت آن بار را تحمل كرد. آنچه از ايشان به نقل مى‏آيد، مى‏تواند دست كم مبين نظر يك هنرمند پيشرو براى هنرمندان جوانى باشد كه به هر تقدير به راهى مى‏روند و هدفى مى‏جويند».

س- زمان تولد نقاشى مدرن در ايران؟

ج- ما نمى‏توانيم از نظر كلى بگویيم كه نقاشى مدرن در چه زمانى تولد يافته است. زيرا هيچ چيزى ناگهانى متولد نمى‏شود. بلكه وسايلى بايد فراهم شود تا در يك زمانى بهتر تظاهر كند. ما نمى‏توانيم بگویيم نقاشى دوره‌ی قاجار يا صفويه يا دوره‏هاى ديگر بى‏سابقه بوده‏اند، اينها زمينه‌ی كار ديگرى در دوره‏هاى بعدى بوده‏اند.

اما راجع به تظاهر هنر به صورت اروپایى در ايران، بايد توجه داشت كه چنين قصدى يا عمدى هيچ وقتى در ميان نبوده ‏است. زيرا بدون نگاه به آثار كوبيسم اروپایى، بناهاى كاشى‏كارى شده‌ی ما (مساجد)، همه‏اش كوبيسم است يا تمام نقوش تزیينى مثل (فرش)، كه داراى نقوش كوبيسم مى‏باشد. پس اگر ادعا كنم كه كوبيسم را من به ايران آورده‏ام عاقلانه نيست، وانگهى ما با داشتن اين همه سابقه در زمينه‌ی مكاتب هنرى (در جایى كه اغلب هنرمندان بيگانه، خود مدعى‏اند كه از هنر شرق مخصوصاً ايران ملهم شده‏اند) من چگونه مى‏توانم بگويم افتخار آوردن كوبيسم به ايران را دارم و يا داشته‏ام؟ مگر كه زيره به كرمان آورده باشم!

قضيه اين است كه من فقط توانستم هنرمندانى را كه به هنرهاى كلاسيك اروپایى چشم دوخته بودند به اين واقعيت كه ما هم سرمايه‏هاى هنرى زيادى داريم كه مى‏تواند زمينه‏اى تازه براى كار ما باشد متوجه كنم.

حالا تمام هنرمندانى كه در ميدان هنرى گام بر می‌دارند كسانى هستند كه از نتايج پانزده سال فعاليت هنرى من و همراهانم برخوردار شده‏اند. اين فعاليت و نهضت در پيشرفت كار هنرى مؤثر بوده ‏است. اگر خواست و استعداد هنرمندان ما نبود، هنوز اين قافله لنگ بود. اگر زمانى صحبت از كوبيسم كردم نظر من اين بود كه به پشت سر خود هم نگاه كنيم. مردم ما هر روز روى فرش‏هايشان كه داراى نقوش هندسى است راه مى‏روند ولى تشخيص نمى‏دهند كه اين نقوش هم كوبيسم (هندسى) هستند. من به هنرمندان نگفتم كوبيست باشيد يا از كوبيسم اروپا تقليد كنيد. بلكه هميشه گفته‏ام از مايه‏هاى هنر ملى استفاده كنيد.

مطلبى را در اين ميان بايد دانست و آن شناختن هدف هنر و ايجاد اثر هنرى مى‏باشد. اين روزها هنر مخلوطى به بازار آمده ‏است و «پاپ ‏آرت» نام گرفته كه نمايانگر شتابزدگى هنرمندان ما براى اثر گذاردن هر چه سريع‏تر بر اذهان عمومى است، و به اين منظور است كه از همه‌ی وسايل هنرى استفاده مى‏كنند، نقاشى را با مجسمه‏سازى و هر دو را با موسيقى در مى‏آميزند. آميختن اين هنرها به هم بازاريابى است و ممكن است يك چند عده‏اى را بر سر زبان‌ها بیندازد و شهرتى براى سازنده به وجود بياورد، ولى اين آشفتگى‏ها لطمهی بزرگى به هنرهاى با هويت تخصصى مى‏زند.

هنرمندان ما كه امروزه بدون داشتن مايه‌ی كافى ملى، تحت تسلط و تقليد نقاشان خارجى هستند زودتر می‌توانند ندانسته و بی هدف (كه البته هدفى جز خودنمايى ندارند) در زمينه‌ی نادرست هنر مخلوط، قدم بردارند.

س- عقيده‌ی شما نسبت به كارهاى نقاشان معاصر؟

ج- بعضى‏ها سعى در ملى كردن آثار خود دارند. البته اين نقطه‌ی عطفى است. ولى كارشان سطحى است و اين نقطه‌ی ضغفى است. بايد عميق‌تر در كارشان كوشا باشند. زيرا همه‏شان با استعداد مى‏باشند. مانند «تناولى»، که جوانى با استعداد است.

«اويسى»، راهى را پيش گرفت كه از قبل مى‏توانست مكتبى بر زمينه‌ی مكتب قاجار با وضعى عالی‌تر به وجود آورد. ولى كار را تا به حد بازارى به ابتذال كشيد. ندانست يا نتوانست اين كار را به صورت مناسب پيش ببرد. با اين كه از استعداد «اويسى» انتظار آثار بهترى مى‏رفت.

آثار «منصوره حسينى»، بى‏حساب و قلم‏انداز است و هيچ ارتباطى به كار محيطش ندارد. ولى «چنگيز شهوق» از لحاظ فكر هنرى در سطح بالاست. «قندريز» كار حسابى نداشت و كار حسابى نكرد و اگر مى‏خواست بكند عمرش وفا نكرد. ولى قدردانى از موجوديت امثال «قندريز»ها، قوت قلبى است براى هنرمندان على‏الحساب زنده.

«معصومه سيحون» كارهايش صد در صد تقليدى است. با اين كه داراى پشتكار است اوقاتش صرف ساختن آثار تقليدى از آثار مد روز و باسمه‏ایست.

س- درباره‌ی بى‏ينال‏ها؟

ج- تشكيل بى‏ینال توسط وزارت فرهنگ و هنر كارى بسيار پسنديده و مقبول است. زيرا زمينه‌ی فعاليت وسيعى براى هنرمندان ما فراهم مى‏شود. داورى‏ها در بى‏ینال چندان قابل بحث نيست. زيرا هيچگاه داورى صحيح وجود نحواهد داشت. داورى‏ها هميشه نسبى و متناسب با اوضاع و احوال است، آنچه درخور اهميت است وجود بى‏ینال و فعاليتى است كه برگذاران بى‏ينال انجام مى‏دهند.

س- شما در بى‏ينال‏ها شركت داشته‏ايد؟

ج- در دو بى‏ينال شركت داشته‏ام. يك بار مدال زرين به من دادند و بار ديگر از قرار مسموع روى كارم كشمكش خصمانه پيش آوردند (و بديهى است كه از نظر شخص من بى‏اهميت بوده ‏است. زيرا من براى گرفتن جايزه شركت نكرده‏ بودم، بلكه همكارى و همراهى در اين كار مورد نظر من بوده ‏است).

س- شما از نقاشى پول هم در مى‏آوريد؟

ج- نه، داشتن درآمد در ايران بسيار مشكل است. براى كارهاى خوب پول نمى‏دهند و براى كارهاى بد هم پول ندارند كه بدهند ولى براى كارهاى متوسط گاه‌گاهى پول خرج مى‏كنند.

س- نظر شما در مورد نقاشى بومى ايران چيست؟

ج- مينياتورهاى فعلى ما، آن چنان مبتذل است كه حيف است درباره‌ی آن صحبت كنم. زيرا اين هنر در زمانه‏هاى خاصى مى‏توانست بازگوى مسائل محدود بشود. اگر در سابق، نقاشان ما در حاشيه‌ی كتب، نقاشی‌هاى ظريفى ايجاد مى‏كردند و در اين كار آثارى را نيز به حد کمال مى‏رساندند، اكنون نبايد در اين زمانه نيز آثار آن روزشان مورد تقليد قرار بگيرد. زيرا هنرمند در آن عصر ارائه‌ دهنده‌ی چيزهایى بود كه براى وى محسوس و حتى قابل لمس مى‏توانست باشد (مثلاً آن لباس‏ها، آن زينت‏ها، آن جام، آن كوزه و غيره). آيا اكنون و در زمانه‌ی ما نيز، چنان نمودهایى محسوس و ملموس هستند؟ نقاشى‏هاى مينياتورى كه اكنون به همان صورت و به همان صحنه‏سازى‏ها و به همان اسلوب، به وجود مى‏آيند واقعاً غير لازم و ناپسند است. خاصه كه مينياتورسازان امروزى با مينياتورهایى كه مى‏سازند مايه‌ی سر افكندگى مى‏باشند.

بهزاد (مينياتورساز معاصر) آثارش هنرى نيست، علاوه بر اين كارهايش تقليدى و مخلوطى از دو برداشت – يعنى از طراحى رضاى عباسى و شيوه‌ی مينياتورهاى هندى است. اين گونه كارها البته بيهوده است و به فرض كه مفيد باشد، طراحى و تركيب هنرى كار ايشان سطحى است. زيرا در همين گونه كار بيهوده، صورت‌ها و حركات مضمون‏ها طورى نيستند كه لااقل حفظ شده به نظر نرسند. اين كار منحصر به ايشان نيست. همه‌ی مينياتورسازان ما دچار چنين وضعى هستند و شكل‌هایى مى‏سازند كه آنها را پيشاپيش از حفظ باشند، و اگر شگلى به وضع ديگر از آنان بخواهند نمى‏توانند طرح بكنند.

طبيعت‏سازى به آن مفهوم كه طبيعت را كپى كنند كار هنرى نيست، بلكه تقليدى از طبيعت است. همه‌ی زحمات هنرمندان مترقى در اين است كه مقلد نباشند و ديد تازه‏اى داشته‏باشند. (با بودن عكاسى رنگى، طبيعت را نقاشى كردن به همان اندازه عمل مبتذل است كه مينياتورسازى حالا …).

از طبيعت به مقدار لزوم بايد استفاده كرد و اگر لازم باشد بايد آن را در هم شكست.

زيرا در اصل اوضاع و اشكال طبيعى بهانه‌ی بروز مقاصد است نه خود مقاصد، بنابراين طبيعت‌سازی، و طبیعت‌پرستی براى هنرمند لطفى كه ندارد هيچ، نقص غرض هم هست.

س- دربار‌ه‌ی نقاشان معاصر غربى؟

ج- خلاصه عرض مى‏كنم كه «سالوادور دالى»، با دارا بودن فنى كافى در ميان هنرمندان اينك دلقكى مى‏كند. آثارى كه به وجود مى‏آورد فقط وسيله‌ی اعجاب بينندگان است. ايجاد تعجب در بيننده، دليل هنرمندى نيست. هنرمندان ما نيز خيلى سعى دارند با آثار تقليدى خود به نام «آبستراكت آرت» و غيره ايجاد تعجب در بيننده بكنند و از اين راه تظاهراتى كرده و سر زبان‌ها بيفتند. «پيكاسو»، ضمن آثار خوب آثار بى‏ارزش فراوان نيز به وجود آورده است و گروه زيادى دانسته و ندانسته عجالتاً به ستايش او مشغولند.

س- نقاشی ایران و عکس‌العمل جهانی آن؟

ج- جز چند نفرى كه بارى به هر جهت راهى را طى مى‏كنند – كه اميد مى‏رود زحماتشان روزى به ثمر برسد – بقيه، مقلدّند و پيرو هنرمندان بيگانه و به اين طريق خود را مدرنيست مى‏دانند. اين تلاش‌هاى ناپسند و نادرست، مايه‌ی سر افكندگى است و متأسفم كه اينان گاه خود نيز به وقاحت امر توجه و آگاهى ندارند.

س- مدرنيسم؟

ج- نقاشى و به طور كلى مدرنيسم را دوست دارم و طرفدار آنم و مبارزه‌ی من نيز در طى سال‌ها در اين راه به منظور پيش بردن اين امر بود. ولى تا به چه كارى مدرن و به چه كسى مدرنيست گفته شود؟ امرى است قابل توجيه. بى‏بندوبارى و تقليد و تظاهر به مدرنيسم، يك هنرمند را مدرنيست معرفى نمى‏كند و اين بحثى است كه در آينده بايد ادامه يابد.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *