سخنرانى جلیل ضیاءپور، با عنوان «هر بار که فرو بیفتیم باز با قدرت بیشترى بر مىخیزیم و آتشینتر و برّندهتر مىتازیم»، انجمن هنرى خروس جنگى، مندرج در مجله پنجه خروس، شماره ۱، پنجشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۳۲
کیست که نداند تا چه حد محیط هنرى ما بىرمق است؟ جوانان و پیران روشنى که خود را با زمانه همراه مىکنند و منافع و شخصیت یک جامعهی زنده را تشخیص مىدهند و ذهنشان کهنگى ندارد، مىدانند که یک ملت زنده در راه ترقى فرهنگ و هنر خود باید تحمل رنج و زحمت کنند، مبارز باشند و هرزهها را ریشهکن کنند و مىدانند، بىمبارزهی لجوجانه هرگز پیش نمىرود. چه بسا اشخاص که تنها با داشتن جبر تاریخ معتقدند که این حلّال مشکلات، خواهى نخواهى اوضاع را عوض و اصلاح خواهد کرد و از اینرو در راه پیش بردن هدفى مجاهده بىفایده است، این اشخاص بسیار در اشتباهند. زیرا جبر تاریخ عکسلالعمل اعمال گذشتهی ما است و در واقع نتیجهی جبر تاریخ، عکسالعمل است «و این خود با به اصلاح آوردن زندگانى به طریق لازم و صحیح دو تا است. یعنى عکسالعمل واقعیت جبرى است نه لازم اصلاحى».
باید دانست که اقوال چنین اشخاص جز سست کردن اذهان براى عدم فعالیت و مبارزه، چیز دیگرى نیست. این اشخاص زهرند و افیون، این اشخاص اعصاب را کرخ مىکنند و داروى مخدر و خوابآور در رگ و پى آدمى مىریزند. این اشخاص همان پوسیده فکرانى هستند که با افکار سستىآور خود (که آن را در لفافهی چند جملهی تازه مىپوشانند) جامعه را اغفال مىکنند و هوشها را مىربایند. این افراد اگر با پوسیده فکران دیگرى که حتى لفافهبندى نیز نمىدانند هم دست شوند، غوغایى برپا مىشود. این افرادند که اکثریت مردم محیط ما را تشکیل مىدهند. این افرادند که با دانش دیکته شده، بزرگ شدهاند و در نتیجه، هوش و بزرگوارى و حس مبارزه در آنان مرده است، همهی اوقات خود را با ریا مىگذارنند و جهان زندگى ما را چنان مىسازند که هست، ولى دیگر «آن سبو شکست و آن پیمانه ریخت» دیگر حربههاى تکفیر و دسیسهها و تهمتها و مسخرگىها ممکن نیست مبارزان را که سالهاست اینگونه مردمان را آزمودهاند از میدان به در کند. اینان رمقى براى دفاع از حیات فرهنگى براى جوانان ما که مردان امروز و فرداى ما هستند باقى نگذاشتهاند. اما باید بدانیم که یک نفر از هزاران نفر کافى است که حس دفاع را در همگى بیدار کند و حق حیات فرهنگى را باز ستاند.
یک گروه کوچک از این مبارزان که در چند سال پیش به نام خروس جنگى به راه افتاده همهی کهنهپرستان و سر دمداران خلق به هم فشرده را هشدار دادند. اینان نخست با تمسخر و سپس با مبارزات منفى و دشنام به خاموش کردن این مبارزه مبادرت کردند. هر کسی از هر راه که مىتوانست در از هم پاشیدن این مبارزه دریغ نکرد! عجیب این است که دیده مىشود مردمى با نهایت کوشایى براى پابرجایى دانستههاى کهنهی خود این همه سر سختى نشان بدهند و همه گونه مقابله را حاضر باشند، ولى حاضر نباشند که با بىدانشى خود مبارزه کنند! آرى تحصیل کردن و زحمت کشیدن همیشه مشکل است. تازهیابى بار سنگینى است. زیرا عادات را به هم مىزند و آرامش خاطر مبتنى بر سست عنصرى را از هم مىپاشد.
در زمان «ساعد»، (نخست وزیر وقت) بود که آن محاکمهی ادارى و چند ساعتهی بسیار مضحک را به دستور دکتر اقبال در وزارت فرهنگ براى من فراهم کردند که چرا این شیوه را بدون دستور انتخاب کردهام و چرا این کار را در ایران رواج مىدهم؟! پرسشکنندگان آن قدر بىسواد بودند که معنى کوبیسم از کمونیسم را فرق نداده بودند و امور را کورکوارنه رتق و فتق مىکردند! اینان هستند که مردم ما را مىپرورانند! همینها هستند که کوته نظرى و بىدانشى محیط را تقویت مىکنند. چه کنند؟ اینان پروردگار فرهنگ استعمارى و تحمیلى هستند. اگر با دانش لازم قرین بودند، باکى نبود. اینک نیز باکى نیست. زیرا ما در راه پیش بردن هنر، هدف معین (مناسب) داریم. واقعیت براى ما بالاى همه است. ما مسایل مختلف هنرى را از هر دسته و مؤسسهاى که باشد به بحث مىگذاریم. انتقادات را مىپذیریم و نیز به بحث و نقد مىگذاریم. جنگ ما فقط به منظور پیشبردن فکر هنرى و بالا بردن سطح هنر پیش مىرود. و همه گونه عقب ماندگى محکوم به زوال است. براى پیش بردن این منظور (که از روى نهایت حس نیّت است) پس از هر بار که مجبور به سکوت باشیم ، آتشینتر و بُرندهتر مىتازیم، با شدت و خشونت هر چه تمامتر و سر سختى و لجاجت هر چه بیشتر.