سخنرانى جلیل ضياءپور، با عنوان «نقاشى كوبيسم و دلقكهاى ما!»، مندرج در هفته نامه آذرپاد، شماره 8، بيست و سوم ارديبهشت 1328
هميشه گفتهام كه براى شناسایى هنر نو و تشخيص موقعيت آن، بايست به زمان هنرى توجّه داشت. زيرا هنر نو با هر اقدام تازهتر ديگرى، هميشه با آخرين مراحل تكامل همراه است. تقاضاهاى وامانده و فرتوت را در ميان عوامل تازه نبايد جست.
در ميان هر اجتماعى به علّت وجود سليقهها و نظرات كم و بيش مختلف، انواع تفاضا وجود دارد و هر كسی از آثار هنرى انتظار دارد كه منويّات خود وى را بنماياند. آن كه كوره فهم و سوادى دارد، آن كه روزنامهخوان است، آن ديگرى و ديگران، همگى انتظار دارند كه نظريات خود را در آثار هر هنرمندى جلوهگر ببينند! چيز عجيبى است. در محيط ما همگى روى همين چگونگىها خود را صاحبنظر و دانا به هنر معرفى مىكنند. درست مانند همه چيز ديگر كشور ما است كه مردم كار نكرده و رنج نبرده مىخواهند ثروت داشته باشند و نخوانده مىخواهند عالم باشند و زحمت نكشيده مىخواهند هنرمند باشند و سليقه را نپرورانيده مىخواهند منتقد هنر باشند! در اينجا است كه واويلایى برپا مىشود و هر كسی دم از شناسایى مىزند و شخص را از اظهار نظرهاى بىاساس و ديمى خسته كرده، و از هر چه اهل ذوق است متنفر مىكنند.
چندى پيش در آپادانا در ميان انبوه جمعيت، آقایى دست به كمر و دستى بر پشت زده تابلوهاى مرا برانداز مىكرد و گوشههاى لب و لوچهاش را به عنوان تحقير و تعجب به حركت در مىآورد. پيدا بود كه سابقهی ذهنى از اين گونه نقاشىها دارد و آن را حتماً نپسنديده و حال هم كه شنيده نقاشيهاى كج و كولهی كوبيسم در آپادانا به نمايش گذاشته شده است. به همين مناسبت سرى به آپادانا زده است و حال كه جلوى تابلوها ايستاده بىميل نبود كه از سازندهی اين تابلوها پرسشهایى كند و شايد هم در اصل به تمسخرش ادامه دهد.
در همين ضمن بود كه ما را به يكديگر معرفى كردند: ايشان دكتر … استاد دانشكدهی فنى هستند و در رشتهی رنگرزى تخصص دارند. بسيار خوب خوشحالم. آقا اينها چيه؟ اين كمپوزيسيون طناب يعنى چه؟ اين خطهاى غير طبيعى و نامفهوم چيست؟ اينها كه قابل فهم مردم نيست. اينگونه نقاشى را كه اكثريت اجتماع نمىفهمند؟ من نمىگويم مردم، نه گور پدر مردم!اقلاً ما كه به اصطلاح تيپ روشنفكر هستيم بايد چيزى از اين لاطائلات بفهميم؟ من كه از رنگها خوب سر رشته دارم (اگر نقاشى تنها عبارت از رنگ است) پس چرا چيزى نمىفهم؟ در اينجا سخنش را قطع كردم و چندين پرسش را شروع كردم ديدم در جواب پرسشهاى من طفره مىرود گویى اصلاً استاد رنگرز ما حاضر نيست به پرسشهاى طرف جواب بدهد. حاضر نيست چيزى يا اظهار نظرى از ديگران بشنود. استاد ما نسبت به اين گونه نقاشىها اعتراض شديد اجتماعى دارد و چون بحث زيادى در اين باره كردهاست مانند همهی پيروان هنر براى تودهی مردم اظهار نظر ديگران براى ايشان حل شده است و بحث نكردنى است! و به همين علت فرصت سخن به كسى نمىدهد. يك مقدار مطالب مربوط به همين گونه مباحث به نفع خود، در ذهن انباشته دارد و مىخواهد آنها را بگويد و اعتراض كند. به يكى از دوستان اشاره كردم كه به استاد بپردازد و خود سخن را كوتاه كرده كناره گرفتم.
با خود گفتم خوشا به حال ما با اين گونه استادان و روشنفكران! آقا رنگرز است و به همين علت به خودش حق مىدهد كه دربارهی هنر نقاشى نو، اظهار نظر صريح كند! (البته عيبى ندارد كه رنگرز هم از نقاشى خيلى خوب سر در بياورد. ولى تنها به همين دليل «چون رنگرز است پس حتماً از رنگ نقاشى هم سر در مىآورد» اين ادعا، جاهلانه است.
عرقم را خشك كردم. از محوطهی آپادانا اندكى خارج شدم تا نفس راحتى بكشم. فكر مىكردم اين ملّت كهنسال كه شش هزار سال تمام است با نقاشى هندسى سر و كار دارد، اين استادان كه بايد به قول خود واردتر و با خبرتر باشند، چگونه است كه اين همه اعتراضات جاهلانه دارند و بر پايهی داشتن يك مقدار اطلاعات خام و ديمى از هنر، خود را صاحب اختيار قضاوتهاى تند و شديد مىپندارند! آيا نه اين است كه اين محيط آشفتهی ما، مردمان را بىاختيار كرده و نه اين است كه اشخاص براى خودى نشان دادن و اظهار فضل كردن بىبندوبار، خود را نخود هر آشى مىكنند! حال چه عيب دارد كه استاد رنگرزى هم (كه پرى از رنگكارى كارش به دور نيست) دستى به كمر و دستى به پشت و پاها را هم پس و پيش بگذارد و با شانه و سر و كلهی كج تابلوهاى كوبيسم را ورانداز كند و با سازندهاش كلنجار برود!
فكر مىكردم چقدر ما از لحاظ مايه، فقير هستيم و تنها به گذشتگان (آن هم چون بيگانگان تعريف مىكنند) تكيه كردهايم. چقدر ما نسبت به آثار هنرمندان خود بىاعتنا ماندهايم و امروزه آشنایى نداريم كه آثار قديم ما اگر صددرصد (هندسى) نبودهاند اقلاً صدى نود هندسى بوده، تا به امروز هم ادامه داشته است. چه كسانى مردم را اين همه غافل گذاشتهاند؟ آيا تقصير هنرمندان و صاحبان ذوق نيست؟ آيا هنرمندان نمىبايستى زمينههاى فهم هنرى مردم را فراهم كنند؟ آيا صاحب ذوقان نمىبايستى در اين مورد تشريك مساعى مىكردند كتابهایى را تهيه مىكردند و در اختيار مردم مىگذاردند؟ آيا نمىبايستى نقاشيها را در معرض تماشاى مردم بگذارند؟ آيا انجمنهایى نمىبايست بر پا مى داشتند و در اطراف هنر بحثها مىكردند و پرسش و پاسخهایى در ميان مىگذاشتند تا مردم هم به اينگونه امور واقف مىشدند و روشنفكران ما هم چون استادان ما! بىخبر از هنر نمىماندند؟
چرا؟ محيط ما امروز به علّت فقدان همين گونه انجمنها و همين گونه نمايشگاهها و مؤسسات و همين گونه مباحث هنرى است كه بر خلاف انتظار، استادى به پشت گرمى آشنایى به تركيبات شيميایى رنگها در ميان يك جمع ادعاى فهم و شناسایى آثار هنرى مىكند و آن قدر هم پابند يافتههاى ديمى خود است كه در حد تخصصى ابراز عقيده مىكند. اگر مرورى به گذشته مىكردند، اگر اشخاص وارد، هنرهاى ايران را براى اين اشخاص (كه در واقع صاحب ذوقند، منتهى ذوق پرورش نيافته دارند) تشريح مىكردند و روح پر شور آنان را در راه هنر نقاشى و ارزش كارى آنان را در ذهن جامعه پرورش نيافته منعكس مىكردند، آيا روشنفكران و استادان ما امروزه دچار اين گنگى و گيجى در هنر مىشدند؟
ملتى كه چند هزارسال، سر هنرمندان جهان بوده، راهنماى صاحبان ذوق بوده، آثار عالى هنرى را به جهانيان عرضه داشته، چگونه است كه اينك در برابر آثار هنرى و احساس و ادراك آن گنگ و گيج مىماند و لاطائلات مىبافد؟! حتماً سطح فهم هنرى در اين ملك پایين است. حتماً فعاليت هنرى لازم را ندارد. خرابكاران و جاهلان اين ملك به عناوين مختلف اولياء امور را اغفال مىكنند و به اين وسيله، جلوى پيشرفت و فعاليتهاى هنرى را در اين كشور مىگيرند.
چندى پيش در يكى از بازپرسىهایى كه در وزارت فرهنگ براى من ترتيب داده بودند از من مىپرسيدند شما به چه مجوز قانونى روش كوبيسم را در ايران رواج مىدهيد؟ چند شاگرد پروراندهايد؟ طرفداران روش شما چه كسانى هستند؟ آيا دولت به شما دستور يادگرفتن و رواج دادن نقاشى كوبيسم را داده يا خود به ميل خود اين فن را اختيار كرده فراگرفتهايد (پرسشهایى ديگر از همين قبيل و بسيار شنيدنى و خنديدنى كه همهاش دليل بر كوته فكرى و بىخبرى است) در نتيجه معلوم شد كه كلمهی كوبيسم را از كمونيسم تفاوت نگذاشتهاند و مظنون شدهاند! براى چنين كشورى كه سران هنرمندان جهان را مىپرورانده، امروزه از لحاظ سواد عمومى (آن هم در حد تفاوت نگذاردن ميان معنى كوبيسم از كمونيسم) پر افتضاح است.
مردم زياد تقصير ندارند زيرا صاحبان ذوق و هنرمندان هم مىبايست همّتى مىداشتند كه نداشتند.
در مجلهی جهان نو، اين عنوان را به خط خوانا و درشت نوشته بودند: كوبيسم چه صيغهاي است؟ و شرح مبسوطى هم به عنوان مقدمه و مؤخره يا بهتر بگويم به عنوان چاشنى و تمسخرهاى محتوى مقاله چه صيغهايست جا زده بودند. شرح مختصر مقدمه اين بود كه دوست ما آقاى كسمایى آپادانا را نديده متأسف شده بود و تنها با يك زيارت از دور خيال كرده بود كه ضياءپور در آنجا از كوبيسم سخنى رانده است. بعد معلوم مىشود كه نه، ضياءپور فقط راجع به نقاشىهاى ايران از عهد اشكانيان تا مكتب رضا عباسى صحبت كرده بود و منتقد مجلهی «جهان نو» كه از روى بىاطلاعى بر سخنرانى ضياءپور خرده گرفته، بىگدار به آب زده و قلمفرسایى بىجهت كردهاست.
تقاضا شده بود كه ضياءپور براى توضيح روش كوبيسم، قلم به دست گيرد و تقاضا را اجابت كند و در حال بگويد كه كوبيسم چه صيغهايست! ولى خودشان از زبان توفيق حكيم مصرى عجالتاً كوبيسم را به باد مسخره مىگيرند.
من ايرادى نمىبينم اگر كسى كه از كوبيسم خوشش نمىآيد اعتراض بكند و ايراد بگيرد. مردم آزادند هر گونه كه دلشان بخواهد اظهار نظر كنند ولى از اشخاصى كه خود را نويسنده و صاحب ذوق! مىدانند بعيد است كه وقت خود را صرف دلقكى كنند و ستون روزنامهها را به جاى مطالب آموزنده، از لاطائلات پر كنند كه مردم را بخندانند. امروزه، مردم، مشتاق و كنجكاو دانستن حق از ناحق هستند لازمست كه صاحبان ذوق ما هر قدر ممكن است در توضيح و تشريح اوضاع هنرى كشور خود و اوضاع هنر جهان بكوشند، و آن را آنطورى كه هست بنمايانند و منتقدان و هنرمندان ما به طور جدى دربارهاش بحث كنند و توضيح بدهند، تا براى بالا بردن سطح آشنایى مردم به هنر قدمى برداشته باشند.
از دلقك بازى، مردم همه خواهند خنديد. آرى مىخندند ولى تا وضع به همين منوال باشد بديهى است كه استادان و روشنفكران و صاحبان ذوق ما هم دستى به كمر و دستى به پشت و پاها پس و پيش، يك شانه بالا و لب و لوچهی آويزان گاهى تمسخر مىكنند و گاه طعنه مىزنند و غالباً هم گنگ و گيج (منتهى متظاهر به درك مطلب و حق به جانب) مىشوند و راه خود را پيش مىگيرند و مىروند و با خود مانند غالب بىخبران زمزمه مىكنند: «ادبيات شلم شوربا شد!» در اين صورت، هنرمندان هم بدون اعتنا به اين گونه دلقك بازيها (مانند هميشه) به كار خود ادامه مىدهند.
براى روشن شدن داستان توفيق حكيم (كه خود اين حكيم نيز در دلقك بازى دست كمى از دلقكهاى ما ندارد) اصل مطلب را كه در ميان مقاله پنهان بود توضيح مىدهم:
توفيق، از نقاشى بنام «اوتو» (يك نقاش ناشناس با نام خيالى يا واقعى) در رستورانى راجع به كوبيسم پرسشهایى مىكند. مىپرسد كوبيسم چيست؟ جواب مىدهد كوبيسم هر چه هست اين است كه بر پايهی واقعيت است و فنى است مستقل و متكى به خود. وسائل و فنون گذشته را به كار نمىگيرد و به مضمون نقالى هم متكى نيست. زيرا مضمون مربوط به فن داستان است.
وقتى از ارتباط ميان موسيقى و نقاشى مىپرسد، مىگويد: «نقاش بايد موسيقى را با چشم بشنود و آهنگ را با رنگ جلوه دهد. نقاش واقعى كسى است كه گوش نداشته باشد. نقاش نبايد براى مردم قصه بگويد و موضوع بتراشد اين كارها، عمل داستان نويسان است. نقاش واقعى كسى است كه فقط يك حس را در مردم برانگيزد و آن حس بينایى است. نقاشى، شعر چشم است و يگانه وسيله و هدف آن رنگ است.»
با اين توضيح، جدى را از شوخى جدا كردم و در تأييد و تفسير سخنان «اوتو» اضافه مىكنم كه كوبيسم نمايندهی واقعيت زندگانى ماشينى اين عصر است. كوبيسم سراپا چشم است. كوبيست شعر مخفى اشياء را به وسيلهی رنگ مىنماياند. كوبيست مترقّىترين نقاش زمان است. زيرا كوبيست كوشش دارد تظاهرات عمومى و نتيجهی مجموعهی چگونگىهاى زندگى ماشينى را كه خود واقعيتى است معرفى كند. كوبيست مانند نقاشان گذشته صور عادى نمىسازد و تصاوير اشياء و جماد و حيوان و آدم را با همان صور عادى كه هستند نشان نمىدهد و به ظواهر كفايت نمىكند. كوبيست هرگز پيرو سليقههاى مردم نيست. مردم مجبورند در هر زمان و مكانى تابع سليقههاى هنرمندان مترقى باشند. كوبيست مستقل است. زيرا داستان سازى داستان نويسان را پيشه نمىكند. ميدانهاى زد و خورد و برخوردها و صحنههاى عادى داستان نويسان را تشريح نمىكند. كوبيسم براى خود شعر خاص دارد و اين شعر را به وسيلهی رنگها و خطوط خاص مىسرايد. در اين روش، مضمون هرگز مقدم بر شكل نيست. در اينجا شكل است كه مضمون را در خود دارد. منتهى اين اشكال، عادى نيستند و اشكال غير عادى هم مضامين غير عادى و تازه دارد و مضامين تازه چون غير عادى هستند از اينرو، از حدود درك عوام بيرون است. پس براى آنان كوبيسم بدون مضمون جلوه مىكند. در صورتى كه كوبيسم در بطن امر مضامين ديدنى و فراوان دارد. ولى كو آن چشمى كه ببيند؟ كو آن حسّى كه بگيرد و كو آن زمينههاى مساعدى كه به فهم و درك بينندگان كمك كند؟
كوبيسم يك نقاشى ايرانى است. اين روش مدتهاست كه در اين سرزمين رواج دارد ولى در اروپا شصت سال است كه فعاليت دارد، چگونه و چطور؟ اين مطلبى است كه بايد بعدها براى شما توضيح بدهم.