گفتگوی هدي اميني با محمود جواديپور (مؤسس گالري آپادانا)، روزنامه تهران امروز، 26 آبان 1388، گروه فرهنگی، ص 12
محمود جواديپور از نقاشان هم دورهی جليل ضياءپور است كه در دورهی فعاليت گالري آپادانا – با مديريت هنري جواديپور – نمايشگاهها و همچنين جلسات سخنراني متعددي را در آنجا برگزار كرد، برنامههايي كه در آن سالها به سبب تازه و ناآشنا بودن مورد انتقاد بسياري از بازديدكنندگان نيز واقع شد. اگرچه گالري آپادانا بيشتر از يك سال دوام نياورد اما در همين دورهی كوتاه در شناساندن هنر جديد به مخاطبان خود و علاقهمند كردن آنها به اين حوزه نقش زيادي داشت. با محمود جواديپور در مورد فعاليت اين گالري و حضور جليل ضياءپور در آنجا گفتوگو كرديم.
س – تا جايي كه شنيده شده در بدو تأسيس گالري آپادانا نمايشگاهي از آثار جليل ضياءپور در آنجا برگزار شد يا شايد نمايشگاهي گروهي بود كه آثار ايشان هم در آن مجموعه بود. درست است؟
ج – بله، نمايشگاه گروهي بود. كارهاي من، حسين كاظمي، ضياءپور، احمد اسفندياري، جواد حميدي، هوشنگ پزشكنيا و … در كنار هم بود.
س – ظاهراً نمايشگاه پر سر و صدايي بود. ميخواهم مفصلتر در موردش صحبت كنيد.
ج – ضياءپور در آن زمان تازه از پاريس برگشته بود.
س – دقيقاً چه سالي بود؟
ج – بين سال 27 و 28 بود. ضياءپور در زمينهی كوبيسم كارهايي كرده بود و در اينجا چون كسي آشنايي نداشت، خيلي باعث سر و صدا شد. در آن زمان در مورد نقاشي طور ديگري فكر ميشد.
س – در واقع كارهاي جليل ضياءپور در اين نمايشگاه اولين سري از نقاشي مدرن به شيوهی جديد بود كه در ايران به نمايش درآمد؟
ج – بله و مردم چون اين نوع كارها را نميشناختند، ميگفتند اينها ديگر چيست؟ اينها كه نقاشي نيست و البته اين اظهار نظرها بستگي به اين دارد كه تماشاگر از چه قماشي باشد. تماشاگراني هم بودند كه مقداري با هنر، ادبيات و موسيقي آشنايي داشتند و راحتتر ميتوانستند اين كارها را هضم كنند. ولي كساني كه هنر را فقط به شكل كلاسيك ميشناختند خيلي برايشان عجيب بود و انتقادات شديدي ميكردند. به اين ترتيب ما مرتب در آنجا مجالس سخنراني داشتيم، فيلم نشان ميداديم و انواع و اقسام فعاليتهايي داشتيم كه هنر را به مردم بشناسانيم. در گالري آپادانا هفتهاي يك بار شبنشيني داشتيم و كساني را دعوت ميكرديم كه آشنا و با آن محيط سازگار باشند. شروع مجلس شبيه مهماني بود، موسيقي داشتيم و بعد از آن مهمانان گروهگروه، پاي تابلوها ميايستادند و نقاشان هم مثل معركهگيرها در مورد كارها صحبت ميكردند و اين باعث شد كه در همان يك سالي كه گالري آپادانا داير بود، يك گروه پنج، شش هزار نفري را با هنر روز آشنا كنيم و اين كمك بسيار بزرگي بود كه آپادانا در مورد هنر مملكتمان كرد.
س – برخورد منتقدان با آثار آقاي ضياءپور چطور بود؟
ج – منتقدان هم يك جور نبودند، كساني بودند كه با مباحث جديد هنر آشنايي داشتند و خيلي راحت ميپذيرفتند و معمولاً هم بازده كارشان مثبت بود و در مقابل كساني هم بودند كه هنوز اعتقاد داشتند هنر، هنر كمالالملك است و ميگفتند اينها چيست كه به اسم هنر به خورد مردم ميدهيد. آپادانا در آن زمان خيلي در مطرح شدن اين مباحث نقش داشت.
س – خود آقاي ضياءپور چقدر تلاش ميكردند كه براي كساني كه در مورد اين كارها موضع انتقادي داشتند و آنها را رد ميكردند، در باب اين نوع هنر توضيح دهند؟
ج – ايشان هم مثل بقيه دوستان در آن مجموعه، پاي تابلوها ميايستاد و گروهي را دور خودش جمع ميكرد و توضيح ميداد كه هنر جديد چه تفاوتي با هنر كلاسيك دارد و دنبال چه اهدافي است و اين قضيه خيلي به شناخت مردمي كمك كرد كه تا آن زمان اصلاً به هنر توجهي نداشتند. بعدها خيلي از آنها خودشان بهدنبال هنر رفتند كه در واقع مايه اصلياش را از همان زمان گرفتند.
س – گويا درگيريهايي هم پيش ميآمد؟
ج – خيلي مسائل پيش آمد. چون آدمهايي كه ميآمدند هم از قشر روشنفكران بودند، هم از كسبه دور و اطراف و هم كساني كه ميخواستند دردسر درست كنند، ميآمدند و در مورد يك مسئلهاي پيله ميكردند. يك روز از روزهايي كه نمايشگاه آقاي ضياءپور برپا بود، سرهنگي وارد شد و به كارها نگاه كرد و به من گفت، اين نقاشيها مال كيست؟ گفتم اينها كارهاي آقاي ضياءپور است و در همين لحظه خود ضياءپور وارد شد و من معرفياش كردم. سرهنگ گفت: ايشان هستند؟ بعد محكم خواباند زير گوشش. ضياءپور بيچاره هاج و واج مانده بود. يعني در حدي از اين نقاشيها برآشفته ميشدند كه چنين برخوردي ميكردند. حتي كساني بودند كه كارها را پاره ميكردند. در واقع در گالري آپادانا هم اتفاقات مثبت و خوب ميافتاد و هم منفي كه مثلاً مردمي كه كارهايي برخلاف سليقهشان ميديدند اينطور واكنش نشان ميدادند. در نمايشگاههاي بعدي يك مقدار كار آسانتر شد. بعد از آن ديگر نمايشگاههاي انفرادي از كارهايمان برگزار ميكرديم و هر هفته برنامهی گالري را عوض ميكرديم. براي اينكه كمك مالي داشته باشيم بليت ورودي گذاشته بوديم و بعد از هر شبنشيني وقتي مهمانها ميرفتند آخر شب من و ضياءپور و اسفندياري و … هر كدام يك پارچه به سرمان ميبستيم و شروع ميكرديم به تميز كردن و شستن ظرفهاي كرايهاي كه بايد صبح روز بعد تحويل ميداديم تا مجبور نباشيم يك شب ديگر كرايه اضافهتر بدهيم. شبها هم همانجا ميخوابيديم. گاهگاهي نقاشي هم ميفروختيم اما فروش آثار خيلي كم بود.
س – در مورد ويژگي آثار جليل ضياءپور بفرماييد.
ج – ضياءپور در آن سالها از نقاشي فيگوراتيو در آمد و به كوبيسم پيوست. بعد از آن چند كتاب در زمينهی مردمشناسي نوشت و به نوبهی خودش خيلي به هنر ايران كمك كرد. در آن زمان تا قبل از اينكه دانشكدهی هنرهاي زيبا كارش را شروع كند هنر تنها در زمينهی هنرهاي كلاسيك خلاصه ميشد و كساني مثل آشتياني و اوليازاده بودند كه بيشتر كپي ميكردند. درس هنر هم در مدارس بسيار ابتدايي بود و بچهها از روي نقاشي كه معلم روي تخته ميكشيد، كپي ميكردند. از وقتي دانشكدهی هنرهاي زيبا شروع به كار كرد نقاشي به طور جدي مطرح شد. كساني مثل استاد حيدريان كه بيشتر در زمينهی طراحي كار ميكرد و خانم امينفر كه در بوزار تحصيل كرده بود و در زمينهی هنر امپرسيونيستي كار ميكرد، به شاگردانشان آزادي بيشتري ميدادند. يكي از برنامههاي بسيار مفيدي كه در دانشكدهی هنرهاي زيبا اجرا ميشد، اسكيس بود كه در آن يك سوژه اعلام ميشد، مثلاً آهنگري. بعد در آتليه بسته ميشد و شاگردان حق نداشتند، بيرون بروند و مثلاً كتابي بگيرند. آنها مجبور بودند در يك زمان معين سوژه را از حفظ روي كاغذ تحويل دهند. اين كار باعث ميشد بچهها قوهی تخيلشان را بهكار بيندازند و وقتي كارها تمام ميشد در روز قضاوت همهی استادان جمع ميشدند و كارها را قضاوت ميكردند. رتبهبنديها از نيم مانسيون شروع ميشد، بعد مانسيون اول، مدال درجه دوم و مدال درجه يك كه به شاگردان ميدادند. اين برنامه بزرگترين درسي بود كه در دانشكدهی هنرهاي زيبا ارائه ميشد و به تدريج باعث ميشد از تقليد كردن دست بردارند.
س – شما دورههاي كاري جليل ضياءپور را چطور تقسيمبندي ميكنيد؟
ج – ضياءپور يك سال زودتر از من از دانشكده فارغالتحصيل شد. در آن سالها طراحي ميكرد و خيلي از اوقات به همان روش كمالالملك و مايههاي كلاسيك كپي هم ميكرد. بعد از برنامههاي اسكيس كه دانشكده برگزار كرد يك مرتبه جهت كاري ضياءپور تغيير كرد و از كپي و تقليد كناره گرفت. در برنامهی اسكيس بعضيها خيلي راحتتر كار ميكردند و بعضي با وسواس بيشتر و سختتر كه معمولاً كارشان ضعيفتر هم از آب در ميآمد. يك برنامهی ديگر هم بود به نام هنرهاي تزئيني كه به بچهها ميگفتند مثلاً قرار است در وسط فلان ميدان بنايي درست شود، شما به عنوان نقاش فكر ميكنيد چه چيزي در اينجا ساخته شود بهتر است؟ اين باعث ميشد شاگردان مجبور شوند دور از زمينهی كاريشان كه نقاشي بود فكر كنند. يا مثلاً طرحي براي جعبهی مسواك ميخواستند و شما بايد مسائل مختلفي را براي آن طرح در نظر ميگرفتيد و مقداري هم وارد درس ترسيم فني ميشديد. اين مسائل باعث شد كه هنرمندان از جنبهی شاعرانه و كلاسيك بيرون بيايند و بپردازند به اينكه يك سوژه را چطور تجسم و يك فضا را چطور تقسيمبندي كنند.
س – برنامهی اسكيس و هنرهاي تزئيني ايدهی چه كسي بود؟
ج – اينها جزو برنامههاي بوزار پاريس بود. در آن زمان آندره گدار، رئيس موزهی ايران باستان بود كه با نقاشي آشنايي داشت و با چند نفر ديگر برنامهی درسي دانشكدهی هنرهاي زيبا را دادند.
س – فعاليت آن سالهاي گالري آپادانا را در مقايسه با گالريهايي كه امروز فعاليت ميكنند چطور ارزيابي ميكنيد؟
ج – ما در آن زمان از هيچ، چيزي را بهوجود آورديم و مردمي كه هيچ چيزي از هنر نميدانستند را با هنر آشنا كرديم. بعد از برنامههايي كه ما برگزار ميكرديم، روزنامهها و مجلات هم شروع ميكردند به نوشتن مطالبي در مورد هنر و زندگي هنرمندان و مسائلي از اين دست.
منبع: روزنامه تهران امروز