نمايشگاهى در گالرى آپادانا و انتقاد ضياءپور

مقاله‌ی جلیل ضیاءپور، با عنوان «نمايشگاهى در گالرى آپادانا و انتقاد ضياءپور»، مندرج در هفته نامه آذرپاد، شماره 4، شنبه 26 فروردين، سال 1329

اين دفعه نقاشی‌هاى دوست ما «حسين كاظمى» در آپادانا به نمايش گذاشته شده‏ است. چند روزنامه و مجله (از قبيل پيك صلح و ايران ما و جهان نو) در اين باره نظرياتى دادند و جانبدارى دوستانه براى تشويق ايشان كردند (بى‏آنكه نقدى از آثارشان شده‏باشد)!

تعریف بی‌جهت و بی‌جایی بود. دوستی به جای خود، ولی انتقاد را که سبب پیشرفت هنرمند و آگاهی مردم است نباید دستاویز تبلیغات دوستانه قرار داد و منتقد هنر نباید داوری را از روی قیاس به نفس، بی‌محتوا تکیه‌گاه انتقاد صحیح قرار دهد.

اگر آرزوهاى اكثر يك اجتماع در اثرى هنرى برآورده نشده ‏باشد نمى‏توان آن را رد كرد. يا اگر منوِِِِّيات اجتماعى در يك اثر برآورده شده ‏است، نمى‏توان آن اثر را يك اثر هنرى و قابل قبول شناخت. زيرا ممكن است داستانى مطلوب بدون هنرنمایى عرضه شده ‏باشد. در هيچ يك از اين چند روزنامه رعايت انتقاد نشده بود. البته نبايد و نمى‏توان جلوى نظريات مردم را گرفت و نيز نمى‏توان آنان را حتماً و الزاماً جزو منتقدين به حساب آورد. ولى اقلاً هنرمندان را مى‏توان متوّجه اين نكته كرد كه گوش به نظريات اشخاص غير وارد و كسانى كه تظاهر به هنرشناسى مى‏كنند ندهند.

دوست ما لابد به تعريف‏ها و تبليغات بى‏جاى اين روزنامه‏ها توّجه نخواهد داشت و در تجسس خود خواهد كوشيد تا راه كار را پيدا كند. در اين آثار متأسفانه بايد آب پاكى را به دست كاظمى بريزم و بگويم دوست من به كلى ضايع شده‏ايد و چنين به نظر مى‏آيد كه اقلاً دوره‏اى از هنركده را نگذرانده‏ايد! نقاشى‏هايتان سطحى هستند فكرتان را به كار نبرده‏ايد و تنها دست‌هاى شماست كه مانند يك ماشين خودكار خط‌ها و رنگ‌هاى معمولى و يكنواخت را به وجود آورده‏اند و ميان ذهن و روح هنرى و دستتان هيچ ارتباطى برقرار نيست.

به چه كسى اين حرف را بگويم كه به استهزاء و تعجب فرو نرود! كاظمى در عرض سه ماه بيست و پنج تابلو تهيه كرده‏ است! هر تابلویى به نسبت عظمت يا سادگى موضوع و کمپوزیسیونش مدت‌ها وقت لازم دارد. چگونه در طى اين مدت كم (سه ماه؟!) نَه سه سال، نَه دو سال، نَه يك سال، كاظمى بيست و پنج تابلو به وجود مى‏آورد! مگر پوره‌ی سيب زمينى يا سوپ يا كته است كه مايعش را در فر بگذارند و با اندك تأملى، مقدار زيادى از آن را در اختيار داشته‏ باشند؟! اين كمال بى‏توجّهى است كه كارهاى بدون دقت و سَرسَرى به وجود بياورد. چگونه يك هنرمند حاضر مى‏شود دست و مغزش را در اختيار تظاهرات بى‏مايه و نمايش يك مشت نقاشى‌هایی كه قابل تفّرس نباشند بگذارد؟ آيا بهتر نبود كه كاظمى يك تابلو (فقط يك تابلو) تهيه مى‏كرد و به نمايش مى‏گذاشت. آيا بهتر نبود كه اصلاً اين بار چيزى به نمايش نمى‏گذاشت و به اندازه‌ی كافى در تمرين‌هایى كه آماده براى تهيه‌ی تابلو داشت دقّت مى‏كرد و آخرين كوشش را به كار مى‏برد تا آثارى جالب به وجود مى‏آورد؟

تنها انتخاب موضوع (كه از لحاظ تنوع جالب باشد) اسباب هنرمندى نمى‏شود. بلكه پس از انتخاب يك موضوع، آن را به نحو عالى و هنرمندانه پروراندن هنرمندى است.

لباس كردها و لرها، يا شاهسون‏ها و بختیاری‌ها، يا گيلك‏ها و مازندرانى‏ها را كشيدن، يا رقص‌ها و وضع زندگانى آنان را در حد ابتذال معرفى كردن، هنرمندى نيست. اگر از لحاظ فن تخصصى مراعات تجسم آنها نشود، كار يك روزنامه‏نگاری بيش انجام نشده‏ است. يك گزارشگر هم براى ما مجسم مى‏كند كه كردها فلان گونه لباس‏ با فلان رنگ می‌پوشند، فلان جور می‌رقصند و فلان گونه مراسم دارند يا وضع زندگانى‏شان چگونه است. نقاش هم معرفى مى‏كند، ولى آيا نبايد معرفى نقاش تخصصى باشد و كارش با يك گزارشگر فرق داشته باشد؟ آيا نقاش نبايد مراعات قوانين بسيارى را كه موافق تكامل فنى روز باشد بكند؟ اقلاً همان امپرسيونيسم يا فوريسم را از روى فهم كار كند.

كاظمى چرا با قلم‌ اندازیهاى بى‏بند و بار و تند و خشن خود مى‏خواهد خود را به كوبيسم ملحق سازد؟ چه معنى دارد كسى كه كوبيسم را ياد نگرفته، ارزش خط و رنگ و فورم را نشناخته بخواهد آن را كم كمك و زير زيركى دنبال كند و كار تمرينى خود را به نمايش بگذارد. مگر بدون تحصيل مى‏شود پيش خود طوطى‏وار چيزى كه به كار آيد آموخت؟ آقای حمیدی، مجیدی، عقیقی، فروتن و اسفندیاری به خصوص، برای پیشرفت در کوبیسم زحمت می‌کشند و هنوز در شش و بش آن گرفتارند. اين كار ساده‏اى نيست كه هر كسی بى‏زمينه‏اى بتواند وارد آن شود. پزشک‌نیا هم که از اول دم از حقیقت طبیعت و احساس و نداهای درونی و غیره می‌زد و هرگز کوبیسم را نمی‌پسندید با این وصف، پس از دو سال دقت و تفرّس چنان که دیدیم کارهای عادی و ناقص بدون فورم و رنگ به وجود آورد. جوادی‌پور با تأمل و توجهی به سوی این فن محتاطانه قدم بر می‌دارد. ویشکایی با دقتی کامل برای درک آن هنوز غور و بررسی می‌کند.

چگونه دكتر خالاطيان در «جام جم» مى‏نويسد كه: آقاى كاظمى در كوبيسم تحقيق و دقّت كرده، چون آن را نپسنديده دنبال نكرده ‏است! آيا كاظمى اين روش را تحقيق كرده بوده كه دنبال نكرده بود؟ اگر چنين است پس چرا حالا مى‏خواهد دنبال كند؟ لابد در دنباله‌ی تحقيق خود تا به امروز اكنون آن را پسنديده و وارد عمل شده‏ است (چون برداشت كارهاى كاظمى عملاً برداشت كوبيكى است) پس چرا تحقيقى را كه هنوز ناتمام بوده آقاى خالاطيان به صورت يقين و نتيجه گرفته در مجله‌ی‌ »جام‌ جم»جلوه داده گفته ‏است كه كاظمى پس از تحقيق چون اين روش را نپسنديده آن را نپذيرفته است؟ يعنى آقاى خالاطيان چطور است كه تحقيق بى‏نتيجه و ناتمام كاظمى را با نظرى اظهار كرده كه نشانه‌ی قطعى عدم پيروى و قبول كاظمى را از اين مكتب مى‏رساند؟ اين نيست مگر موافق نبودن خود خالاطيان با كوبيسم و نشناختن آن و مناسب ندانستن آن با ايدئولوژى حزبى خود. امّا به سبب انتخاب موضوع عوام پسند، تبليغات دوستانه براى كاظمى كرده و او را از خود ممنون و رهين منّت ساخته است.

ايراد من به كاظمى روى اين زمينه‏هاست كه كاظمى را امپرسيونيست نمى‏توان ناميد. زيرا امپرسيونيسم دنيایى وسيع و بهشتی رنگين است و هيچ يك از نقاشان ما تا كنون دوره‌ی عالى امپرسيونيسم را نشان نداده‏اند. كاظمى فوويست هم نيست زيرا مراحل فوويسم به قدرى وسيع و عميق است و حتى به قدرى مشكل است كه هرگز بدون شناسایى شخصیت رنگ‌ها و بدون داشتن ادراك لازم از اوضاع عميق روحيات جامعه نمى‏شود به آن دست برد. كاظمى بالطبع كوبيست هم نيست زيرا از كوبيسم هنوز چيزى نمى‏داند و اطلاع داشتن از كوبيسم مستلزم غور و بحث در اطراف اين روش و نشان دادن اثر هندسى با مفهوم و منسجم است. فقط آنچه از كارهاى كاظمى مشاهده مى‏شود اين است كه يك مشت رنگ‌هاى آسان يافته را كنار هم (بدون در نظر گرفتن ارزش و نسبت آنها با هم) قرار داده ‏است و به وسيله‌ی خطوطى يكنواخت و شكسته و تيز مانند ميله‏هاى باريك آهنى به پيرامون تمام صورت‌ها و هيكل‏هاى تابلوهايش كشيده است و خواسته است کمپوزیسیون‌های كلاسيك را به وسيله‌ی بعضى خط‌ها كه مانند قير خود را مى‏نمايانند به صورت زمينه‏هاى تزیينى نشان بدهد. چهره‏هايى كه ساخته، بسيار مبتذل و بازارى انجام شده است. اگر اين صورت‌ها از آنِ مشتريان و سفارشى بوده و براى كسب پول انجام شده ‏است، هرگز نمى‏بايستى به نمايش گذارده شوند. زيرا پيداست كه اين قبيل كارها فقط براى خوش‏آيندى مشتريان در مقابل پول انجام مى‏شود و چه بسيار از اين مشتريان كه بى‏سليقه و عارى از ذوق هنرى هم هستند و به ناچار سليقه‌ی هنرمند در آنها بسيار كم دخالت دارد. اما در همين كار بازارى هم مى‏شد هنرمند واجد شرايط سليقه‌ی هنرى خود را از لحاظ انتخاب رنگ و کمپوزیسیون آنها در خلال خوش‏آيندى سفارش دهندگان نشان بدهد.

فرشته خانم: رنگ گل ماشى و مرده‌ی صورت اين زن در برابر موهاى مشكى و همچنين پارچه‌ی بنفش رنگ روى چانه، بسيار ضعيف‏اند و زمينه‌ی پشت سر و صورت، آبى چرك نامناسب است.

صورت مردى كه عمامه‌ی كردى دارد، انتخاب رنگ سبز و آبى روى شال و كلاهش بد نيست. ولى رنگ صورت در برابر رنگ‌هاى منتخب عمامه، بسيار ضعيف بوده رنگ گل ماشى مات و مرده‌ی آن هرگز معّرف مختصات روحى كُرد نيست. زمينه‌ی اين تابلو به رنگ بى‏حال و رمق و نقش‏هاى روى زمينه، داراى يك مقدار اشكال يكنواخت از روى پرده‏هاى معمولى اصفهانى با خطوط بی‌جای شكسته، بدون رعايت فورم و لزوم وجود آنها در زمينه مى‏باشد. لباس محمد على به رنگ بادنجانى كثيفى است كه از چرك‌هاى ته قلم به دست آمده است (كه گاه ته رنگ قلم مو مى‏تواند شاهكار به وجود آورد.)

در رقص كردى – كه گروهى مانند بازيكنان رگبى را عرضه مى‏دارد، رنگ‌هاى قهوه‏اى در آن، معمولى و آسان يافته است.

در رقص كولی‌ها، تنها يك لك قرمز (كه از لحاظ تجسس رنگ هنرى قابل توّجه است) ديده مى‏شود.

كولى – اين تابلو كه از دو زن در حال شستن لباس ساخته شده، داراى زمينه‏هایى است كه نشان مى‏دهد اگر كاظمى در ايجاد زيبایى از راه نقاشى (نه نشان دادن فقط يك موضوع) توّجه مى‏داشت و نقاشى را يك امر بسيار جدى‏تر از آنچه كه نشان داده مى‏پنداشت، اين تابلو مى‏توانست راهنماى خوبى براى او باشد. کمپوزیسیون اين تابلو نسبتاً خوب است، رنگ‌ها هم بالنّسبه بد انتخاب نشده‏اند ولى ارزش رنگ‌ها نسبت به هم ضعيفند (به خصوص زمينه‏هاى خارج از اشخاص را كه به رنگ سبز گرفته است رنگ پبش پا افتاده و آسان يافته‏اى است).

رخت‏شويان – از لحاظ کمپوزیسیون عمومى خوب است و در حكّ و اصطلاح اين کمپوزیسیون، فهم هنرى (البته روش كلاسيك) به كار رفته، ولى رنگ‌ها همچنان عادى‏اند و زنده و با روح نيستند (به لجن‏هاى رنگين بيشتر شبيهند).

رقص – يك کمپوزیسیون نسبتاً با توجه است زيرا از لحاظ همآیى رنگ در آن فكرى به كار برده شده‏ است ولى رنگ‌ها هنری نیستند چون ساير تابلوها دارای رنگ‌هاى پيش پا افتاده و آسان يافته هستند (یعنی هر جور که قلم حکم کند) و كاظمى براى پيدا كردن رنگ‌هاى با ارزش به خود زحمت نمى‏دهد.

تابلوى نوازش – كه از دو نفر زن و يك دختر بچه، تشكيل شده داراى يكى دو رنگ نسبتاً قابل توّجه است، و آن، رنگ قرمز دامن دختر و آستين زنى است كه او را نوازش مى‏دهد. بقيه‌ی رنگ‌ها مبتذل است.

برداشت تركيب در تابلوى دايره زن، خوب است ولى جا نيفتاده ‏است. يكى دو رنگ زرد و آبى بر آستين (كه زرد در كنار بنفش خوش رنگ متمايل به خاكسترى قرار دارد)، و زرد و سياه موى سر، و رنگ صورت در برابر موى مشكى سر، پيشرفت اندك كاظمى را در اين تابلو از لحاظ رنگ مى‏رساند.

تابلوى گنجعلى و شهلا هم، زمينه‏هاى خوبى براى رنگ‏آميزى، و تركيب‏بندى داشتند ولى ….

در تابلوى گدا، يك رنگ بسيار مجلّل و با ارزش ديده مى‏شود و آن، رنگ آبى «اولترامارين» است كه بسيار عالى است ولى از لحاظ مطابقت با وضعيّت و شخصيت گدا بسيار بی‌جا انتخاب شده ‏است. مگر اينكه كاظمى هم به مَطلع اين گونه اشعار (گدا چرا نزند لاف سلطنت ايدون كه خيمه سايه‌ی ابر است و بزمگه لب کشت، يا سرم ز بى كلهى آسمان كلاه من است) پابند باشد كه در اين صورت مانعى ندارد كه يك رنگ مجلّل را براى يك گدا (به حكم اين كه آرزو بر گدايان عيب نيست) انتخاب كند. به هر حال، اين يك رنگ براى هر منظورى كه انتخاب شده به تنهایى نسبت به زمينه‌ی تقريباً نارنجى، كم و بيش خوب و عالى است و مى‏تواند براى كاظمى درس خوبى از رنگ‏هاى خوب باشد.

تابلوى زن و بزغاله – كه داراى سه زمينه‌ی (سبز آبى)، (زرد) و (خاكى – آبى متمايل به بنفش) در پشت زن و بز است، و دامن قهوه‏اى و چرك زن و بزغاله‌ی سفيد كثيف، همه‌ی اينها بسيار مبتذل و معمولى بوده و كاظمى براى پيدا كردن رنگ زحمتى به خود نداده ‏است و به خصوص به همين علت حتى کمپوزیسیون عمومى كارش، ناپايدار جلوه مى‏كند. فقط رنگ صورت زن با موهاى مشكى و عمامه‌ی قهوه‏اى رويهم رفته سه رنگ كوچكى در تمام تابلو هستند كه حسّ خوش‏آيندى به وجود مى‏آورند. متأسفانه در همين جا، يك رنگ سبز پارچه‌ی پشت لبى زن، مبتذل و بازارى است و از همآیى همان محوطه كه بدك نبوده، مى‏كاهد.

تابلوى چشمه – کمپوزیسیون خوبى است و نقش‏هاى زمينه در لباس زنان، خوب انتخاب شده و چندين رنگ مناسب و هم آهنگ دارد. ولى رنگ زمينه‌ی پشت لباس زنان، معمولى و عادى است.

در تابلوى مينا خانم – كه قدرى در آن زحمت مشهود است و بيشتر بايد به آن توّجه داشت اين است كه اصل برداشت اين تابلو يك انگاره‌ی تزیينى است. زمينه‏ها را از نقش‏هاى كاشى و قالى و در اين نوع زمينه‏ها انتخاب كرده، با رنگ‌ها و فورم‌ها باز‌ی‌هایى كرده ‏است. در اين ميان دخترى را با كلاه پولك‏دار و كوزه‏اى بر دوش به وضع خوبى نشان مى‏دهد و جليقه‏اى زرد به او پوشانده است. از گوشه‌ی راست بالاى تابلو کمپوزیسیون را شروع كرده، در وسط به قسمت چپ تابلو كشانيده، باز در پایين به گوشه‌ی راست تابلو متمايل كرده ‏است (رویهم رفته وضع قشنگى به دختر داده ‏شده ‏است.) در اينجا طرح از لحاظ کمپوزیسیون، طرح خوب پيش آمده ولى در کمپوزیسیون رنگ به كلى آن را ضايع كرده است. زيرا يك جليقه‌ی زرد را كه از وسط تابلو به طرف گوشه‌ی راست پایين تابلو كشانيده چشم را تنها متوّجه از وسط تابلو به طرف گوشه‌ی راست و پایين تابلو مى‏كند و ديگر چشم حاضر نمى‏شود جاهاى ديگر تابلو را هم (كه براى آنها رنجى به كار رفته) ببيند. كاظمى مى‏توانست اين نقص را به وسيله‌ی رنگ كردن كوزه‌ی روى دوش دختر، با رنگى از فاميل زرد جبران كند ولى نمى‏دانست چه بكند و در آخر، دست به اقدامى از روى (عيبى ندارد و چه كنم) زده، بر روى خط سير رنگ زرد جليقه، خطى ناتوان و مشكى بطور مخالف كشيده و به همين كار (اگر نكرده بود بهتر بود) اكتفا كرده ‏است.

تابلوهاى «منظره‌ی پاييز»، «سه زن»، «مزرعه»، «درويش» و «كور» بسيار سطحى هستند و زن و كوزه نيز از لحاظ طرح و رنگ از آن کمپوزیسیون‌های بى‏معنى است كه نهايت لاقيدى و بى‏حوصلگى و هر چه زودتر ختم‏ كردن كار از آن مشهود است.

رویهم ‏رفته كاظمى در نقاشى بسيار پرت و بی‌راه است. سرعت عمل را بر انديشيدن و فهم و دقّت در هنر، ترجيح داده‏ است. با آقاى «آندره گدار» Andre Goderd (رئيس دانشگاه هنرهاى زيبا و موزه‌ی ايران باستان وقت در تهران) در شب افتتاح نقاشى‏هاى كاظمى، راجع به او صحبت مى‏كرديم معتقد بود كه كاظمى به كلى ضايع شده ‏است و متأسف بود كه وى تا هنوز هم (چون هميشه) به رنگ‏آميزى و پيدا كردن رنگ‌هاى بى‏سابقه و هنرى توّجه ندارد و بيشتر پابند داستان و مطرح شدن بى‏مايه است.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *